Take a fresh look at your lifestyle.

آموزه های تبلیغاتی سریال MAD MEN / تبعید به بمبئی

0

در این شماره از ستون تبلیغاتچی های دیوانه به نقد و بررسی قسمت ششم از فصل سوم سریال مدمن با نام Guy Walks Into an Advertising Agency می پردازم که برای نخستین بار در تاریخ بیست وهفتم سپتامبر سال ۲۰۰۹ میلادی و با کارگردانی لیزی لینکا گلتر (Lesli Linka Glatter)  از کانال AMC پخش شد.

در بخش ابتدایی این سریال آقای لین پرایس در سالن اصلی شرکت استرلینگ کوپر خطاب به همه کارمندان اعلام می کند که دو تن از مدیران اجرایی از لندن برای سرکشی به شرکت استرلینگ کوپر به زودی به این مجموعه خواهند آمد و روز سوم جولای که روز تعطیلی رسمی است همه کارکنان باید سرکار باشند.

کارکنان استرلینگ-کوپر از این مسئله دلخور می شوند، اما مسئله مهم تر برای آنها که موجب تشویش شان شده است، محتوای این بازرسی توسط مدیران ارشد شرکت است. آنها نگران هستند که با حضور مدیران انگلیسی شرکت، ساختار شرکت دستخوش تغییر شود یا برخی از آنها شغل شان را در شرکت از دست بدهند.

البته آقای برترام کوپر یکی از مدیران ارشد آمریکایی شرکت فکر می کند مسئله بازدید از شرکت برای اعطای نقش بیشتر به مدیر خلاقیت شرکت – دان دریپر- است تا او متقاعد شود که بر کارهای اجرا شده در لندن و آمریکا نظارت داشته باشد و درخشش وی تنها معطوف به دفتر ایالات متحده نباشد. 

هرچند این تفکر او دور از ذهن نیست و شرکت های معتبر تبلیغاتی معمولا برای نظارت بر کیفیت کارهای تولید شده در نمایندگی های مختلف معمولا از شیوه نظارت بین المللی بهره می برند، اما در ادامه این قسمت از سریال درمی یابیم که مردان انگلیسی چنین قصدی نداشته و برای اصلاح ساختار فعلی شرکت استرلینگ-کوپر به این شرکت آمده اند.

فردای آن روز بازدید از شرکت از سوی نمایندگان آغاز می شود. آقایان گای مک کندریک، هارولد فورد و جان پاول با بخش های مختلف شرکت آشنا می شوند و با برخی کارکنان شرکت مصاحبه می کنند. قبل از شروع جلسه با کارکنان ارشد شرکت، هارولد فورد و جان پاول در دفتر کار لین پرایس حضور می یابند و از او به خاطر کوچک کردن ساختار شرکت و افزایش درآمدها تقدیر می کنند و به او یک مجسمه مار کبرا برای تشکر هدیه می دهند.

لین پرایس که از این هدیه عجیب متحیر و تا حدی دلگیر شده است، از مدیران لندنی می شنود که باید به بمبئی برود.

مهاجرت به کشور هند برای او که تازه به آمریکا آمده بسیار شبیه تبعید است، اما مدیران ارشد از او انتظار دارند که همین تاثیر را در شعبه هندی شرکت داشته باشد و به اوضاع آنجا سر و سامان دهد.

لین پرایس اصلا به انجام چنین ماموریتی خشنود نیست ولی چاره ای هم جز تسلیم شدن در مقابل خواست هارولد فورد و جان پاول ندارد.

در جلسه مدیران و کارکنان ارشد شرکت، آقای گای مک کندریک (Guy MacKendrick) سخنران جلسه است. او به همه مدیران شرکت اطمینان می دهد که تنها تغییر در ساختار شرکت حضور او به جای آقای پرایس در شرکت است. البته سهوا یا عمدا نام آقای راجر استرلینگ در ساختار سازمانی جدید شرکت نیست و با تذکر آقای کوپر نام او به صورت دست نویس در چارت اضافه می شود.

بعد از برگزاری جلسه، راجر استرلینگ به همکاران آمریکایی خود می گوید که انگلیسی ها برای تنبیه او دست به این کار زده اند، هرچند که او در قضیه فروش شرکت، پول خود را تمام و کمال دریافت کرده است و کوپر نیز به او گوشزد می کند که ما مجبور هستیم درخواست های آنها را اجرا کنیم.

بر اثر یک حادثه ناخوشایند در جشنی که در استرلینگ-کوپر برپاشده آقای مک کندریک پایش را زمانی که یکی از منشی های شرکت مشغول راندن ماشین چمن زنی نمونه شرکتJohn Deere  است – این ماشین نمونه به استرلینگ- کوپر آورده شده تا برای شرکت تولیدکننده آن تبلیغ ساخته شود. – از دست می دهد و این حادثه هولناک باعث می شود که برنامه های مربوط به تغییر نماینده در شرکت لغو شده و آقای لین پرایس از تبعید به بمبئی نجات پیدا کند.

در کنار این حادثه دلخراش، آقای کنراد هیلتون مدیر و صاحب شرکت معروف هتلداری بین المللی هیلتون، که در یک مهمانی آقای دان دریپر را دیده، علاقه مند به همکاری با دان دریپر است که در شماره آینده به بررسی این همکاری و آموزه های مطرح در آن خواهم پرداخت. ادامه دارد…

ارتباط با نویسنده: alijah. ir

مشاور تبلیغات و برندسازی

عضویت در خبرنامه

ارسال یک پاسخ