Take a fresh look at your lifestyle.

ترجمه مقاله انگلیسی به فارسی

ترجمه مقاله انگلیسی به فارسی

روایت شناسی ترجمه: گذشته و حال

مقاله حاضر تلاشی است در بازخوانی رویکرد روایت شناختی به ترجمه که از سال 2006 به اینطرف از سوی مونا بیکر مطرح گردیده است، بیکر فرض را بر این می گذارد که واحد تحلیل ترجمه در نهایت«روایت » است؛داستان هایی که در بارۀ جهانی که در آن زندگی میکنیم برای خود یا دیگران بازگو میکنیم. به اعتقاد بیکر، روایت هایی که از جهان واقع در ذهن داریم کردارهای مااز جمله رفتارهای ترجمه ای ما را جهت میبخشند و توجیه می کنند. هر مؤلفی و هر مترجمی در واکنش به هر رویداد مشخص، خُرده روایتی را تولید یا بازتولید میکند که تأیید کنندۀ روایت کلانی است که از رویدادهای مشابه در ذهن دارد و تضعیف کنندۀ روایت کلانی است که برداشت ایدئولوژیکی متفاوتی از آن رویداد واحد و از رشته رویدادهای مشابه به دست می دهد. کار بیکر از این نظر که بر«اعمال ذهنیت » مترجم، «دخالت » در شکل و محتوای متن و درجاتی از«تجویز »در تحلیل ترجمه صحه میگذارد با نقدهای بسیار جدی مواجه گردیده است مخصوصاً در موضوعات حساسیت برانگیزی همچون«اخ لاق در ترجمه» ، «حقوق مؤلف و مشتری » و«حدود مسئولیت پذیری » .مترجم مونا بیکر، پژوهشگرسرشناس مطالعات ترجمه، استاد دانشگاه منچستر و مدیر مرکز ترجمه و مطالعات بین الملل ،دانشگاه مذکور در سال2006 الگوی تحلیلی جدیدی را تحت عنوان«گزارش روایت شناختی ترجمه» معرفی نمود. الگوی مذکور واکنشی
است به نظریه ها و الگوهایی که ترجمه را در محیطی آرمانی و استریلیزه تصور میکنند و مترجم را واسطه ای خنثی و بی طرف میدانند که زبان و سایر عناصر نشانه شناختی را همواره بی کم و کاست از خود عبور میدهد. بیکر مؤکداً بر این تصور آرمانی خط بطلان می کشد و آن رادر منافات با جریان ترجمه در دنیای واقع قلمداد می کند. وی بر پژوهشگران ترجمه خرده می گیرد که خود را از رویارویی با موضوعات مرتبط با منازعات مناقشه برانگیز دنیای معاصر کنار کشیده اند وتأکید میکند که این کناره گیری اخلاقا پسندیده نیست. ،در عین حال بیکر یقینا نخستین پژوهشگری نیست که بر عاملیت و کنشگری مترجم تأکید می ورزد و بر دخالت وی در ماهیت، شکل و محتوای متن مقصد انگشت می گذارد . احتمالا یکی از نخستین کسانی است که سعی دارند با ارائۀ شواهد مستندنشان دهند که ایفای نقش مترجم در منازعات سیاسی و بین المللی، بر خلاف تصور معمول ، صرفاً در خدمت«خیر و نیکی » نیست بلکه گاهی اوقات مترجم در جایگاه محض«شرّ و بدی »به ایفای نقش میپردازد ؛همانگونه که گزارش شده است ِمترجمان شاغل در زندان ابوغریب ًعم لدر شکنجۀ زندانیان مشارکت داشته اند ،(زِرنیکه2004 ) .
بیکرهدف خود را از صورتبندی الگوی تحلیل روایت در ترجمه، هم راستا با رویکردهای پژوهشی مشابه، تلاش برای افزایش سطح آگاهی عمومی در زمینۀ تأثیر ترجمه بر جریان سیاست در جهان امروز و عمل به مسئولیت [حرفه ای و اخلاقی پژوهشگرِان] مطالعات ترجمه در پرداختن به این موضوع می داند (بیکر2010 :1 ).
مفهوم روایت در بسیاری از شاخه های علمی مورد توجه بوده و به اقتضای نیازهای هر شاخۀ علمی تعریف گردیده است. آن گونه که بیکر اظهار داشته است (همان)، در کاربردشناسی اجتماعی و در مطالعات ادبی روایت را یک شیوۀ ارتباطی اختیاری تلقی میکنند که تنها یکی از شیوه های متعددی است که می توان در برقراری ارتباط به کار بست (مثلا درکنار شیوۀ جدلی). رویکردهایی که روایت را یک شیوۀ ارتباطی اختیاری قلمداد میکنند بر تحلیل ساخت درونی روایت (مشتمل بر مراحل، اپیزودها وپیرنگ ها) تأکید می ورزند و بر مزایای شیوۀ روایی در جلب توجه مخاطب صحه می گذارند. در مقابل، در نظریۀ اجتماعی از جمله درآثار ( سومرز و گیبسون1994 ) و سومرز (1997 )که رهیافت تحلیلی بیکر مبتنی بر یافته های نظری آنهاست ، روایت اختیاری
نیست بلکه شیوۀ اصلی و اجتناب ناپذیر تجربۀ جهان هستی قلمدادمی شود. از این منظر، روایت ها مشتمل بر داستان های«عمومی » یا«شخصی » هستند که مابا آنها هم داستان میشویم و رفتارهای خود را بر مبنای آنها تنظیم میکنیم؛ نه تنها داستان هایی که صراحتاً در مورد جهان (یا جهان هایی) که در آن زندگی میکنیم برای دیگران به تصویر میکشیم ، بلکه همچنین داستانهایی که خودمان برای خودمان نقل میکنیم . ( چارچوب پیشنهادی بیکر2006 ،2007 ،2008 ،2009 ، و2010) به جای آنکه ُخود را به تحلیل صرفاً خرد مواد زبانی یا دیداری محدود نماید و آنها را به مفهوم کلان و گسترده تر گفتمان، آنگونه که مثلا در تحلیل انتقادی گفتمان مد نظر است، پیوند بزند، فرض را براین می گذارد که واحد تحلیل ترجمه در نهایت«روایت» در شکل تام و تمام آن است که بنا به تعریف، عبارت است از داستانی عینی و ملموس دربارۀ جنبه ای از جهان که همچون یک قصۀ تمام عیار مشتمل بر کاراکترها ، موقعیت مکانی و زمانی، نتایج مورد انتظار و پیرنگ است. به عبارت دیگر، روایت ها داستان هایی هستند که ما برای معنی دادن به زندگیِ خود و نیز برای جهت بخشی و توجیه کردارها یمان [از جمله رفتارترجمه ای خود] نقل میکنیم؛ این داستان ها به ژانرهای بخصوص یا متون منفرد و یکّه محدود نمی شوند بلکه حصار«زمان و مکان را درمی نوردند» (بیکر2006 : 12 )، و از دل عناصری که در پیرامون ما حضور دارندصورتبندی میشوند. الگوی تحلیلیِ مبتنی بر این چارچوب نظری امکان بررسی یک روایت مشخص را در یک متن یا یک رویدادِ واحد و در زنجیرها ی متوالی از متون و رویدادهای متعدد در رسانه های مختلف مهیا میسازد . با معرفی روایت به عنوان واحد تحلیل و با فرض اینکه روایت های خُردی که در یک متن یا رویداد واحد تصریح می شوند، مرزهای ناپایداری دارند و در نهایت در ساختمان روایت های بزرگتری سهیم می شوند ، نوعی از تعامل ارتباطی شکل میگیرد که ما را به چیزی فراتر از مقابلۀ بخش به بخش متون مبدأ و ترجمه رهنمون میشود و امکان اظهار نظر و ارزیابی نسبی در خصوص دقت یا عدم دقت این متون را در سطح معنایی مهیا میسازد. بیکر استدلال می کند که این تغییر در نگرش تحلیل گرپیش نیاز فهم شیوه های گوناگونی است که تر جمۀ مکتوب و شفاهی بر برداشت ما از واقعیت های سیاسی و اجتماعی امروز تأثیر می گذارند.

در نظریۀ روایت، عقیده بر آن است که«هر آن چیزی که می دانیم برساختۀ خطوط داستانی متعددی است که عاملان اجتماعی خود را در آن جای می دهند » (سومرز و گیبسون، 1994 :41 ). بنابراین، روایت، به تعبیر مورد نظر در نظریۀ اجتماعی، الزاماً به یک متن واحد محدود نمی شود بلکه به احتمال زیاد می توان آن رادر زنجیرۀ بزرگی از متون ردیابی کرد بی آنکه لزوماً به صورت کامل یا بطور آشکار در هیچ یک از حلقه های آن زنجیره تولید شده باشد. به عبارت دیگر، هر کنش گر اجتماعی، هر مؤلف و هر مترجمی در واکنش به هر رویداد مشخص، خُرده روایتی را تولید یا بازتولید می کند که تأیید کنندۀ روایت کلانی است که از رویدادهای مشابه در ذهن دارد و در عین حال تضعیف کنندۀ روایت کلانی است که برداشت ایدئولوژیکی متفاوتی از آن رویداد واحد و از رشته رویدادهای مشابه به دست می دهد. به عنوان نمونه مترجمی ایرانی که هنگام ترجمۀ خبری دربارۀ فلسطین، به جایواژۀIsrael از عباراتی همچون« رژیم صهیونیستی» ،«رژیم اشغالگر قدس » یا«دولت غاصب صهیونیستی »استفاده می کند، در حقیقت روایت خود را از آن رویداد خبری معین به روایت کلانی پیوند میزند که به موجب آن، مجموعه ای از افراد با منافع ایدئولوژیکی مشخصی تحت عنوان «صهیونیسم » در مقاطع تاریخی معینی سرزمین آباء و اجدادی گروه دیگری را که مترجمِ راوی در نظام اعتقادی مشخصی بنام«اسلام »با آنها هم داستان است، غاصبانه اشغال کرده اندو مترجمِ راوی همچون صدها میلیون روای هم صدای دیگر بموجب ارزشهای برآمده ِاز همان نظام اعتقادی مشترک بر خود فرض می داند که به مبارزه با آن اشغالگری غاصبانه برخیزد و رفتار ترجمه ای او عملا در راستای آن منازعۀ تاریخی است. نظریۀ روایت، آنگونه که بیکر ارائه میدهد ، مشتمل بر رده شناسیِ چهار نوع روایت مختلف وچهار نوع ویژگی متمایز تبیین مفهوم«قاببندی»، «به عنوان راهبرد فعا لانه ای برای اِعمال ِعاملیت» مترجم (بیکر, 2006 :106 ) وکاربرد «پارادایم روایت شناختی »

والتر فیشر در ترجمه است (که نحوۀ ارزیابی ما را از روایت های مختلف و هم داستان شدن یا نشدن ما رابا آنها تبیین می کند) . و اما پرسش آن است که روایتها چگونه ساخته میشوند؟ گفتیم که روایت ها عبارتند از داستان هایی که در بارۀ جهانی یا جهان هایی که در آنها زندگی می کنیم برای خودمان یا دیگران بازگو می کنیم. در نظریۀ روایت، عقیده بر آن است که برای توضیح یک روایت منسجم بصورتی اجتنابناپذیر معمو لا برخی تجربیات از متن روایت حذف و برخی دیگر بزرگنمایی می شوند. بدین ترتیب، همۀ روایت ها بر اساس معیارهای ارزیابی مشخصی تحت عنوان«اقتضای گزینش» مجموعه ای از رویدادها یا عناصری از رویدادهای گذشته را که با یکدیگر برهم پوشانی دارند و تجربۀ ما را شکل می دهند، بازتولید می کنند . مفهوم اقتضای گزینش صرفا به معنای برجسته سازی رویدادها یا بخش های مشخصی از رویدادها نیست بلکه علاوه بر این شیوه های تعیین هویت بازیگران اصلی روایت را نیزرقم میزند . به عنوان مثال، آنگونه که بیکر گزارش داده است، نتایج مطالعه ای در بریتانیا نشان می دهد که مسلمانان غالبا و به احتمال بسیار بیشتر از غیرمسلمانان بر اساس حرفه ای که بدان اشتغال دارند تعیین هویت میگردند و حتی احتمال بسیار بیشتری نیز وجود دارد که بصورت بی نام و نشان تصویر شوند (مور و دیگران2008 :4 ،به نقل از بیکر، 2010 :2). پررنگ سازی و کم رنگ ِسازی گزینشی افراد و گروهها و ویژگیهای منتسب به آنها جزء لاینفک معرفی شخصیت هایی است که نقش های بخصوصی را در روایت کلانی که قرار است ساخته شود، ایفا می کنند. گذشته ازاین ها، روایت ها واجد الگوهای مشخصی از«پی رنگ سازی علّی» هستند که به موارد مستقل و بخصوصی اهمیت می بخشند. تنها زمانی که رویدادها پیرنگ سازی شوند معنای روایی پیدا می کنند. بنابراین، پیرنگ سازی تحلیلگر را قادر می سازد تا رویدادها را سبک و سنگین کند و توضیح دهد (به جای اینکه صرفاً آنها را فهرست نماید) و مجموعه ای از گزاره ِها را مبدل به نوعی توالی قابل درک کند که تحلیل گر بتواند دربارۀ آن اعلام نظر نماید (بیکر، 2006 :67 ). بیکر در این مورد مثالی را مطرح
میسازد که در آن الگوی جالبی از پیرنگ سازی علّی از طریق اشاعۀ روایت هایی با موضوع منازعۀ فلسطین/ اسرائیل در رسانه های بریتانیا نشان داده می شود. گروه رسانه ای گلاسکو گزارشی از یک تحقیق پیمایشی ارائه داده است (به نقل از فیلو و بری، 2004 ) که طی آن از800 شهروند بزرگسال بریتانیایی در مورد موضوع یاد شده مصاحبه به عمل آمده است. بر اساس نتایج این تحقیق، بینندگانی که از طریق تلویزیون از وقایع با خبر می شوند و ظاهراً علاقۀ چندانی به موضوع مناقشۀ فلسطین و اسرائیل ندارند، عمدتاً بر این باورند ِکه روابط علّی و معلولی مربوط به موضوع یادشده یا به تساوی به نفع طرفین است یا اینکه اسرائیل را درموضع برحق قرار می دهد ( فیلو و بری، 2004 :236). این نتیجه گیری با بررسی نُحوۀ نقل خرده روایت های منفرد در برنامه های خبری بریتانیا و میزان پوشش روابط علّی و معلولی مربوط به طرفینِ منازعه استخراج گردیده است؛ خرده روایت هایی که صرفاً به رویدادهای مربوط به یک طرف مناقشه پرداخته اند، یک طرفه به قاضی رفته اند و مجموعاً پیرنگ علّی و معلولی مشخصی را در رابطه با منازعۀ فلسطین و اسرائیل ایجادکرده اند که برای بینندگان و خوانندگان رسانه های اروپا و آمریکای شمالی کاملا آشناست . روایت ها برمبنای ویژگیهای زمانی و مکانی شکل می گیرند وبخش عمده ای از معنای خود را ِاز لحظۀ زمانی و از مکان فیزیکی شکل گیری روایت می گیرند . گذشته از این رویدادها معمو لا به ندرت به همان ترتیب وقوعشان بازگو می شوند و چگونگی کاربرد زمان، توالی و موقعیت مکانیِ ایجاد روایت هابه نوبۀ خود معنی دار است. نهایتا روایت ها از ویژگی دیگری تحت عنوان «رابطه مندی» بهره مند هستند که بموجب آن هیچ رویداد مشخصی (و عناصر درون آن رویداد) به خودی خود معنایی ندارند بلکه معنای آنها ناشی از آن است که عناصری از یک روایت کلی تر برساختۀ آنهاست. بدین ترتیب، واژۀ «شهادت » مثلا بسته به اینکه در بخشی از روایات غربی دربارۀ«جهاد » اسلامی به کار رفته باشد یا در روایتی با موضوع اعدام معتقدانِ به مسیحیت در قرن اول میلادی، معنای متفاوتی به خود می گیرد. به سخن دیگر، معانی و ارزش ها بسته به بافت زمانی و مکانیِ روایت به صورتی معنی دار تغییر می کنند.
و اما مفهوم دیگری نیز تحت عنوان«قالب» و«قالب بندی » از سوی بیکر معرفی شده است که در عین هم پوشانی با مفهوم روایت، ویژگی های متمایزی نیز دارد که آن ِرا به عنوان یک ابزار تحلیلی ِمکمل مفید فایده می سازد مخصوصاً در تحلیل و تبیین مواردی که روایتی واحد از سوی راویان مختلف به شیوه های بسیار متفاوت قالب بندی میگردد . درست همچون نقاشی یا عکسی که در یک قاب چوبی یا فلزی محاطه می شود. در شکل گیری مفهوم روایت نیز مفهوم قاب مؤثر می افتد ( بیکر2007 ) . بطور مفصل دو ترجمۀ عربی متفاوت را از کتاب برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی نوشتۀ ساموئل هان( تینگتون1996) که با فاصلۀ یک سال منتشر شده اند، به بحث می گذارد. از نظر بیکر، هر دو ترجمه بطور نسبی به متن مبدأ نزدیک هستند بی آنکه دخالتی در خود متن روی داده باشد اما هر دوی آنها مشتمل بر مقدمه ای مفصل هستند که روایت متن مبدأ را به تمامی به زیر سؤال می برد. قاب این مقدمه ها چارچوب روایت را تعیین می کند ودریچه ای را پیش چشم خواننده می گذارد که از آن می توان روایت مورد نظر را هم راستا با باورهای شخصی مترجمان راجع به رابطۀ اسلام و غرب و دلیل مناقشات جاری در سرزمین فلسطین تفسیر کرد. این مثال نشان می دهد که قاب بندی نیز می تواند خود نقشی روایت گرایانه ایفا نماید. بدین ترتیب، به عنوان نمونه، تصویر جلد نسخۀ انگلیسی کتاب هان تینگتون عنوان کتاب را به رنگ زرد در پس زمینه ای سیاه رنگ به تصویر می کشد با صلیبی در بالای جلد و هلالی در پایین، هر دو به رنگ خاکستری، ( و ستارۀ قرمز رنگی که بخش نخست عنوان برخورد تمدن ها ) ( را از مابقی آن و بازسازی نظم جهانی) جدا میکند . ر تحلیل بیکر ستارۀ قرمز را آشکارا می توان نماد کمونیسم تفسیر کرد مخصوصا از آنجایی که جمله ای از هنری ،کسینجر، کهنه دیپلمات آمریکایی نیز به شرح ذیل در پایین جلد، باز هم به رنگ قرمز نقل شده است: «یکی از مهمترین کتابهایی که از زمان پایان جنگ سر د تا به امروز منتشر گردیده است .» ،رنگ قرمز علاوه بر این نماد خطر نیز هست. بنابراین به زعم بیکر این جلد همچون قابی عمل می کند که تفسیر محتوای کتاب رابه تمامی قابل پیش بینی می سازد ؛ اینکه اسلام جای کمونیسم را به عنوان تهدیدی علیه دموکراسی های غربی گرفته است. بدین ترتیب، جلد کتاب مذکور را می توان به نوبۀ خود روایتی جدید تلقی کرد؛ نسخۀ فشردۀ روایت ،مندرج در متن اصلی (بیکر2008 :23) .بطور
کلی، قاب بندی درترجمه از چند طریق امکان پذیر است: بافت زمانی و مکانی، عناوین ِعوامل فرا متنی بیرونی همچون طرح روی جلد و توضیحات پشت جلد، عوامِل فرا متنی درونی همچون پیش گفتار، مقدمه ،پانویس ها و پی نوشتها و همینطور انتخاب های متنی مترجم در سایت ترجمه.
اندرو چسترمن در مصاحبه با بیکر (بیکر، 2008 ) رهیافت او را در مقایسه با رویکرد پژوهشگران مکتب جرح و تعدیل رهیافتی تجویزی قلمداد می کند. بیکر در مقام دفاع به وی میگوید به نظر من در همۀ نوشته های نظری عنصری از تجویز هست ولو آنکه نویسنده تلاش کند خود را از نوشته کنار بکشد و صرفاً به توصیف بپردازد. از نظر بیکر، تجویزی بودن مسئله ای نسبی است و بستگی به این دارد که آیا پژوهشگران ،آمادگی صراحت لهجه در تجویز رویکرد پژوهشی خاصی را دارند یا خیر. از این رو بیکر مدعی است که چنانچه تحلیلِ گر ترجمه«تعهد »پیشه کند، هر آینه با سطوح مختلفی از تجویز سر و کار خواهد داشت. بیکر به طور مشخص به فصلی از کتاب ترجمه و کشمکش ارجاع می دهد که طی آن سعی داشته است کار والتر فیشر(1987 ) را به ترجمه اِعمال نماید. فیشر به تفصیل به موضوع«اخلاق » می پردازد. برخلاف محققانی همچون آنتوانبرمن و لرنس ونوتی، بیکر ادعا می کند که اولویت وی در کاربرد دیدگاه فیشر تجویز اینکه چه چیزی اخلاقی است، نیست بکه یافتن راهی است برای توضیح اینکه چگونه می توان امر اخلاقی را در هر بافت موقعیتی متفاوت تشخیص داد. در عین حال، بیکر دست کم در یک مورد مشخص ًتجویز را صراحتا توصیه میکند: اصرار بر اینکه ما باید بر رفتار ترجمانی خود تأمل کنیم و اخلاقا نسبت به خودمان و دیگران به عنوان مترجم وپژوهشگر ترجمه احساس مسئولیت داشته باشیم. بدین ترتیب، بیکر اذعان می دارد که او نیز همچون ماریا تیموژکو تلفیقی از احساس مسئولیت و ذهنیت گرایی شخصی را در نقد و تحلیل ترجمه می پسندد . از این رو، از کنش ترجمانی مسئولانه و نیز تحلیل ترجمه ای مسئولانه و غیرمنفعل دفاع می کند . وی میگوید مسئولیت پذیری مترجم در این مقطع تاریخیِ بخصوص که
مترجمان در بحبوحۀ تنش های سیاسی و کشمکش های خشونت بار وساطت می کنند و حتی خود در معرض خطر مرگ و دستگیری قرار می گیرند . حائز اهمیت بسیار است بیکر در بحث«ِوساطت » مترجم ضمن توضیح تعریفی که اُبالدو استکانی از وساطت ارائه داده است ، اساساً واژۀ«دخالت» را جایگزین«وساطت »می نماید اما به روشنی اذعان می دارد که شخصاً مایل به این جایگزینی نبوده است ،(بیکر2008 :16 ) .
استکانی ترجمه را مشتمل بر سه مؤلفۀ تفاوت، تشابه ووساطت می داند (استکانی، 2004). بیکر میگوید هدف استکانی تمایز ترجمه از غیرترجمه است [و تلویحاً اشاره میکند که چنین تمایزی اساساً برای او موضوعیت ندارد]. از دیدگاه نشانه شناختی استکانی ، واسطۀ غیر شدن یعنی« صحبت کردن از جانب دیگری » (همان). از نظر بیکر اماوساطت ِیعنی گزارش آنچه دیگری گفته یا نوشته است به همان زبان یا به زبان دیگر به صورت نوشتار یا گفتاری) مستقل ( بیکر بر این باور است که وساطت بدین مفهوم الزاماً به این معنی نیست که مترجم در این فرآیند دخالتی نمیکند ؛ لذا این پرسش راپیش می کشد که«آیا ما فقط به تکرار مو به موی واژه هایی که شنیده ایم یا خوانده ایم اکتفا میکنیم ِیا اینکه آنها را به تناسب عوامل بافتی و بر حسب تشخیص خودمان از صواب و ناصواب از زاویه ای مسلط بر اوضاع تفسیر و با درجاتی از گزینش گزارش میکنیم» ؟ آنگاه بیکر خود در مقام پاسخ میگوید: گاهی اخلاقی ترین کار ممکن آن است که هرگز بجای دیگری سخن نگوییم بسته به اینکه آن«دیگری » کیست و آن چیزی که وی میخواهد از طرف او گفته شود چیست و صد البته بسته به اینکه چه نوع روایتی را یک متن مبدأ به خصوص نقل می کند و آیا مترجم می خواهد بدان روایت در محیطی دیگر قوام و مشروعیت بخشد یا خیر» ؟ ،به اعتقاد بیکر گاهی اوقات حتی وقتی مترجم با آنچه می شنود یا می خواند هم داستان می شود، تکرار آن به همان شکل و شمِایل متن مبدأ ممکن است به سوءتفاهم در بافت مقصد منتهی گردد یا کسی را بیجهت برنجاند [مثلا آن مترجم ایرانی که در مقابل واژۀIsrael از عبارت« رژیم صهیونیستی » استفاده می ِکند، در صورت انتخاب واژۀ بدیل«اسرائیل» و تکرار این انتخاب ای بسا متهم به
خیانت به آرمان فلسطین شده و با موجی از انتقادات یا حتی برخوردهای جدی مواجه گردد ؛ همۀ اینها شکلی از دخالت را اجتناب ناپذیر میسازد بگونه ای که به زعم بیکر هر مترجم مسئولیت پذیر و متعهدی خود را بعضاً ملتزم به اِعمال چنین دخالت هایی خواهد دانست. دخالت بدین تعبیر یعنی پیش رفتن با فرآیند وساطت و حتی المقدور ِوفادار ماندن در امر سخن گفتن از قول دیگری وبه اقتضای ضرورت ، فاصله گرفتن مترجم از نظرات مؤلف و یا حتی به زیر سؤال بردن آنها . بیکر، بدین ترتیب، خاطر نشان میِسازد که دخالت ذاتی کنش ترجمه ای است همان گونه که ذاتی هر نوع فرآیند گزارش دهیِ دیگری نیز هست . به عنوان یک مثال ملموس، بیکر نمونه ای از احتمال دخالت در ترجمه را در راستای تقویت روایت خودی و تضعیف روایت دیگری نقل میکند: مترجمی عراقی را تصور کنید که نا گزیر ازارائۀ خدمات ترجمه به اشغالگران کشورش شده است از نظر بیکر، چنین مترجمی استفاده از مهارتهای زبانی و غیرزبانی خود را برای تضعیف موقعیت اشغالگران در هر حالتی و در هر شرایطی مشروع تلقی خواهد کرد. دیدگاه بیکر در اینجا مؤید و ( همراستا با دیدگاه کرونین2002 :59-58 ) است که«اخلاقی ترین موضع» چنین مترجمانی را« وفادار نبودن در ترجمه تحت لوای نوع دیگری ازپایبندی با عنوان پایبندی به پایداری »تلقی میکند . در اینجا طبیعتاً این پرسش مطرح میشود که چنانچه ترجمه سفارش مشتری به خصوصی باشد، در آن صورت چنین دخالت هایی را چگونه می توان از نظر اخلاقی توجیه کرد و اساساً چه بر سر حقوق مشتری خواهد آمد ؟بیکر می گوید حقوق مشتری را می باید ارزیابی نمود و بین آن و حقوق سایرعوامل دخیل نوعی موازنه برقرار ساخت. به زعم بیکر، به صرف اینکه مشتری بهای ترجمه را می پردازد، نباید خود را مستِحق وفاداری بیشتر و احترام مترجم قلمداد کند زیرا مترجم سزاوار برخورد کاسب منشانه نیست. در عین حال، بیکر خاطرنشان می سازد که هر گاه احترام متقابل بین مترجم و مشتری وجود داشته باشد ، آنگاه دخالت مترجم بدون اطلاع مشتری امری غیراخلاقی تلقی خواهد شد ،بدین ترتیب به نظر میرسد اخلاق ترجمه ای در دیدگاه بیکر تقریباً همواره مقید به ملاحظۀ مخاطب است و این دیدگاهی کم و بیش افراطی استًچسترمن مجددا بر
بیکر خرده می گیرد و میگوید حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که مترجمان به طور ِکامل منفعل نیستند و خنثایی مطلق عموما امکانپذیر نیست، باز هم می توان گفت که اعتماد جامعه و مشتریان ترجمه قطعاً به دلایلی متفاوت تحقق پیداخواهد کرد . مردم به مترجم اعتماد میکنند زیرا او را وفادار می پندارند و عرفا بر این باورند که مترجم هنجارشکنی نخواهد کرد و از پیام متن مبدأ فاصله نخواهد گرفت. چسترمن همچنین بر این باور بنیادین پای می فشارد کهِ به حکم متداولترین هنجارهای حرفه ایِ معمول در دنیای ترجمه مترجم می باید موضعی خنثی و بی طرفانه در پیش بگیرد . چسترمن از بیکر میپرسد اگر، آنگونه که شما نوشته اید (در بیکر2006 :105 )، مترجمان تصمیم بگیرند جنبه های به خصوصی از روایت هایی را که از طریق ترجمه منتقل می سازند تقویت یا تضعیف کنند، در آن صورت آیا مشتریان و نویسندگان متون مبدأ همچنان اعتماد خود را به آن ها حفظ خواهند کردبا توجه به اینکه در نهایت در خواهند یافت که مترجم از روایت متن اصلی عدول کرده یا آن را تعدیل نموده است؟ در اینجا بیکر ضمن اشاره به اینکه می باید به تفاوت انتظار عوام از مترجمان و رفتار واقعی مترجمان توجه داشت، اذعان می دارد که لازم است نویسندگان یا گویندگانی که به مترجم [و نتیجۀ کار او] تکیه می کنند اطمینان حاصل نمایند که دقیقا آن گونه که باید خوانده یا شنیده خواهند شد زیرا ،بدون این اطمینان، هرچقدر هم انتظارات آنها نامعقول باشد ارتباط رضایت بخش عملا محقق نخواهد شد. با این حال، بیکر در نهایت از موضع خود سرسختانه دفاع کرده و تصریح می کند که نباید از خاطر برد که مترجم هم انسان است، وجدان دارد ومی تواند ارزیابی کند که چه کاری اخلاقی است و چه کاری اخلاقی نیست. از این رو، به اعتقاد بیکر، موقعیتهای ناگزیر بسیاری را می توان تصور کرد که مترجم قادر نخواهد بود از دخالت مستقیم در متن ترجمه اجتناب ورزد. بیکر می گوید ما انسان هستیم نه ماشین و هیچ منشور اخلاقی یا مرامنامۀ حرفه ای نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد . در عین حال از نظر راقم این سطور این نوع توجیهات در مورد اخلاقی بودن یا نبودن دخالت مترجم در متن مبدأ راه به جایی نخواهد بردزیرا موضوع بحث اشتباه یا خطای سهوی مترجم نیست بلکه مناقشه بر سر دخالت عامدانه است و نفس دخالت عامدانه اگر به نام ترجمه صورت بگیرد امری مذموم خواهد بود اساساً بحث در مورد غیراخلاقی بودن یا نبودن آن موضوعیت نخواهد داشت . اگر غیر از این می بود بالفرض خطای آن مترجم همزمان در کاربرد نام یک کشورِ به خصوص
در مِوضوع مناقشات داخلی برخی کشورهای اسلامی در جریان شانزدهمین نشست سران جنبش عدم تعهد ( در تهران،1391 )آنقدر حاشیه نمی ساخت و مسئله دار نمیشد. چسترمن علاوه بر تشکیک در صبغۀ اخلاقی دخالت مترجم در متن ، از منظر دیگری نیز بر کار بیکر خرده می گیرد. وی خطاب به بیکر میگوید نخستین واکنش من به خواندن کتاب ترجمه و کشمکش این بود که شما زیاده از حد از مفهوم روایت کار کشیده اید. پاسخ شما به منتقدانی که معتقدند این مفهوم بینهایت مبهم و کلی است ، چیست؟ برداشت شما از مفهوم روایت آنقدر گسترده است که می تواند هر چیزی را تو ضیح دهد و درنتیجه بواقع، هیچ چیزی را توضیح نمی دهد. آیا روایت چیزی بیش از تأویل است؟ یا مثلا نظریه؟ به اعتقاد چسترمن، روایت، به تعبیر مورد نظر بیکر، چیزی جز فرضیه های تأویلی که می توان آنها را بر مبنای معیارهایی همچون فایدۀ کاربردشناختی و نیزبر مبنایِ قدرت و دامنۀ شمول توضیحاتی که به دست می دهند، به بوتۀ آزمون گذاشت، نیست. اگر این فرضیات بی فایده یا کم فایده تر از فرضیات رقیب باشند، میتوان آنها را رد کرد .علت آنکه چسترمن ترجیح می دهد از عنوان فرضیۀ تأویلی در توصیف روایت استفاده کند آن است که به نظر نمیرسد روایتها ابطال پذیر باشند و حال آنکه معیار علمی بودن فرضیات مثلا فرضیات( توصیفی، تبیینی یاپیش بینی کننده) ابطال پذیربودن آنهاست. لذا، چسترمن سؤال میکند که اگر کسی بگویدX یک روایت است، آیا راهی برای ابطال این ادعا وجود دارد؟ آیا هیچ روش خاصی هست که بر مبنای آن کس دیگری بگوید که بر پایۀ این شاهد بخصوص یا آن دلیل معین ، « خیرX یک روایت نیست» ؟ بیکر در پاسخ چسترمن یک قیاس دور از انتظار را مطرح می سازد؛ اینکه اولا، مفهوم روایت به همان اندازه کلی و گسترده است که مفاهیمی همچون«فرهنـگ » یا«بافت » در مطالعات ترجمه کلیت و شمول عام دارند؛ ثانیاً، در رابطه با مسئلۀ ابطال پذیری روایت [ که در فلسفۀ علم یا دست کم در نسخۀ پوپری آن حائز اهمیت بسیار بوده و معیار اصلی علمی بودن است] بیکر پاسخ می دهد که تلاش برای ابطال اینکه فلان چیز روایت هست یا نیست، بنا به تعریفی که من از روایت به دست داده ام همان قدر بی معنا است که تلاش برای اثبات اینکه فلان چیز بدون فرهنـگ یا بی بافت است . به طور کلی، بیکر در واکنش به بسیاری از انتقادات جدی و بعضاً هوشمندانه ای که به کارش
وارد می شود، در کمال تأسف با فرافکنی، طرح پرسش در برابر پرسش و کشاندن بحث به بیراهه از پاسخ و از قبول انتقاد طفره می رود.
الگوی روایت شناسی ترجمه البته علاوه بر چسترمن از سوی صاحب نظران دیگری نیز به چالش نقدهای جدی ،کشیده شده است. ًمثلا داگ لس رابینسون (رک به لی، 2014 :253-254 )صراحتاً ادعا میکند ( که کتاب بیکر2006 ) بواقع ارتباط چندانی به ترجمه ندارد بلکه بیشتر راجع به روزنامه نگاری است و صرفاً ذکر چند مثال انگشت شمار که از دنیای ترجمه انتخاب شده اند. با این حال، حتی اگر تعداد شواهدی که بیکر در کتاب ترجمه و کشمکش از میان نمونه ِهای واقعی ترجمه به دست داده است، از نظر رابینسون وافی به مقصود نبوده نباشد، باز هم نمی توان الگوی تحلیلی او را در اصطلاح زبان شناسان به«فقر داده » متهم ساخت زیرا وی از زمان انتشار کتاب یادشده در سال2006 تا به امروزدائماً با انتشار مقاله، انجام مصاحبه، ایراد سخنرانی و راهنمایی، پژوهشهای دوره های تحصیلات تکمیلی الگوی پیشنهادی خود را به محک حجم وسیعی از داده های بسیار متنوع گذاشته و آن خلاء اولیه را تا حدود زیادی مرتفع ساخته است. از زمان انتشار کتاب ترجمه و کشمکش ، در چند مورد رویکرد وی بصورت کاربردی به خدمت گرفته شده است که از جمله می توان به آثار پژوهشی بالدو (2008ِ)، الجرثانی( انی2009( )، بوئری(2008 و2009 )، الشریف2009،) ایوب (2010) ، ( ابوبکر2011) و هاردینگ(2009 وa2012) اشاره کرد .
همۀ این آثار البته رساله های ِدورۀ دکتـری دانشجویان خود بیکر در دانشگاه منچستر بوده اند .این نشان می دهد که رویکرد تحلیلی بیکر، با گذشت چندین سال از انتشار آن، آنچنان که باید و آنچنان که شایستۀ جایگاه علمی اوست با اقبال پژوهشگران طراز اول ترجمه مواجه نگردیده است . شاید بتوان این بیتوجهی را، با وام گیری از ادبیات خود بیکر، متأثر از تأثیر مخرب روایتی خُرد از قصۀ کلان مواجهۀ غرب با جهان اسلام تلقی کرد: روایت اخراج دو پژوهشگر سرشناس یهودی توسط بیکر از هیأت تحریریۀ نشریاتی که وی سمت سردبیری آنها را به عهده داشت(در راستای تحریم مؤسسات آکادمیک اسرائیلی) که با
خود موجی از انتقادات شدید و بسیارگزنده را از سوی دانشمندان رشته های مختلف علمی مخصوصاً در جهان غرب به همراه داشت.
در آثار پژوهشی یاد شده ، به اعتقاد این نگارنده، پژوهش هاردینگ جدی ترین واکنش به کار بیکربه شمار می آید . کار هاردینگ مستقیماً پاسخی به رویکرد بیکر وتلاشی است برای توسعۀ کار او در کاربرد نظریۀ روایت شناسی در مطالعات ترجمه . آنگونه که هاردینگ خود ادعا می کند. (هاردینگb2012 :288 )، کار او برخلاف دیدگاه بیکر که رویکردی است عام و گسترده به نظریۀ روایت با هدف ارائۀ شواهدی از دنیای ترجمه ،ِمشتمل بر تحلیل متنی دقیق و جزئی نگر گزارشهای آنلاین واقعۀ گروگان گیری در مدرسۀ شهر بِسلان در جنوب روسیه بوده است. وی مطالب سه وبگاه خبری روسی زبان متفاوت و نیز ترجمه های انگلیسی آنها را موردکاوی کرده ،و در نهایت موفق شده است که ِخودالگوی تحلیلی بیکر را توسعه بخشد و تعمیم دهد. مهمترین وجه تمایز کار هاردینگ از نسخۀ اولیۀ رویکرد روایت ،شناختی به ترجمه ارائۀ رده شناسی متفاوتی از انواع روایت تلفیق رویکردهای روایت شناختی و جامعه شناختی، کاربرد یک الگوی تحلیلی درون متنی، و تأکید بر اهمیت و نقش راویها در صورت بندی و صورتبندیِ مجدد روایتها است (همان مأخذ290 ). در عین حال، به نظر میرسد، ارزیابی دقیق کار پژوهشی هاردینگ، به عنوان شاگرد خلاف بیکر مستلزم آن است که در آیندۀ نزدیک الگوی بدیل وی نیز همچون الگوی استادش عملا در نقد و تحلیل ترجمه های مختلف ًمکررا به خدمت گرفته شود و نقاط قوت و ضعف آن هویدا گردد. روایت شناسی ترجمه با عنایت به پشتوانۀ نظری کم و بیش منسجمی که از آن بهره می برد و با آنکه ظاهراً در بافتهای کاربردی دیگری غیر از ترجمۀ متون رسانه ای و مطبوعاتی مثلا در نقد و تحلیل ترجمۀ متون ادبی، مذهبی و یا علمی کارایی چندانی ندارد (به این دلیل ساده که صراحتا وبصورتی جسورانه دخالت ایدئولوژیکی مترجم را به هر مقیاس در متن مجاز می شمارد وترجمۀ ادبی، مذهبی وعلمی ماهیتا چنین چیزی را برنمی تابند) ، به نظر میرسد در سال های آینده نیز همچون سنوات گذشته مخصوصا در جهان اسلام و به طور کلی در دنیای شرق به حیات خود استمرار بخشد کما اینکه از قرار معلوم الگوی یادشده به تازگی به دنیای مطالعات ترجمه در ایران نیز راه یافته ،است .

عضویت در خبرنامه

نظرات بسته شده است.