Take a fresh look at your lifestyle.

قدرت اعتماد سازی در مدیریت

در دوران کنونی اعتماد کردن در تجارت، کار بسیار سختی شده است. مدیران موفق ارزش صداقت را درک می کنند و می کوشند کسب و کار خود را بر پایه آن بنا کنند.

به گزارش زومیت، یک مطالعه روان شناسی معروف توسط دکتر والتر میشل در دهه ۱۹۶۰ انجام شد که به بررسی غلبه بر نفس در کودکان چهار ساله  پرداخت.

در این تحقیق چند کودک جلوی یک ظرف سیب نشانده شدند. محقق به آنها گفت که می توانند سیب را همین  الان بخورند، اما اگر منتظر بازگشت او بمانند سیب دوم را دریافت خواهند کرد. برخی از کودکان سیب را ظرف چند ثانیه خوردند، اما بقیه به مدت ۲۰ دقیقه منتظر ماندند تا محقق برگردد. ۱۴ سال بعد محققان دریافتند کودکانی که رضایت خود را به تأخیر انداخته بودند، قابل اعتمادتر و مطمئن تر از کودکانی هستند که انگیزه های خود را کنترل نکرده بودند.

در این تحقیق یک متغیر بسیار مهم وجود دارد که باید آن را در نظر داشته باشیم و آن این است که آیا کودک اطمینان دارد که سیب دومی وجود خواهد داشت؟ اگر وعده های قبلی به کودک برآورده نشده باشد، کودک ممکن است به قولی که این بار فرد بزرگ سال به او می دهد اعتماد نداشته باشد.

اعتماد عمدتا یک عمل عاطفی براساس پیش بینی قابلیت اتکا است. این احساس مثل پوسته تخم مرغ بسیار شکننده است و یک لغزش کوچک می تواند آن را از بین ببرد.

اعتماد تقریبا تمام جنبه های زندگی روزمره ما را تشکیل می دهد و در کارکرد سالم همه روابط ما با دیگران مهم است. حتی ثروت ما نیز به اعتماد وابسته است. در یک مقاله علمی آمریکایی، دکتر پاول جی زک در دانشگاه تحصیلات تکمیلی کلارمونت کشف کرد در کشورهایی که در حال توسعه سریع هستند، اعتماد بین مردم اصلی ترین عامل رشد آنهاست.

به گفته زک، جوامع با سطوح پایین اعتماد، ضعیف هستند؛ ساکنان چنین کشورهایی کمتر از سرمایه گذاری های بلندمدت که چرخه اقتصاد را حفظ می کند استقبال می کنند زیرا چنین سرمایه گذاری هایی به اعتماد متقابل بین مردم، برای انجام کامل تعهدات شان بستگی دارد.

اعتماد سازی

او در تلاش برای فهم اینکه در جریان اعتماد چه اتفاقات روان شناسی در ذهن افراد رخ می دهد، اکسی توسین را کشف کرد؛ یک هورمون و انتقال دهنده عصبی که تمایل ما را به اعتماد به دیگران در غیاب سیگنال های تهدید آمیز افزایش می دهد. ما انسان ها به طور باطنی به اعتماد به همدیگر گرایش داریم. اما دکتر زک اشاره می کند که تجربه های تلخ زندگی ترشح این هورمون را در وضع نامناسبی قرار می دهد که منجر به بی اعتمادی یا کم اعتمادی در چرخه زندگی مان می شود.

وقتی ما در محیط امنی پرورش پیدا می کنیم، مغز ما در جریان اعتماد دیگران به ما هورمون اکسی توسین بیشتری نسبت به اعتماد ما به دیگران آزاد می کند. در مقابل، تجربیات اولیه استرس، عدم قطعیت و انزوا در کاهش سطوح اکسی توسین و توسعه یک خلق وخوی شکاک مداخله می کند.

در فضای بی اعتمادی امروزه تعجب آور نیست که باوجود گرایش طبیعی افراد به اعتماد، شاهد کاهش اعتماد در بین روابط رهبران سیاسی و سازمان های تجاری هستیم. شاخص اعتماد سنجی ادلمن برای سال ۲۰۰۹ نشان داد که تقریبا دو نفر از هر سه بزرگسال که در ۲۰ کشور مورد نظرسنجی قرار گرفته بودند، در حال حاضر کمتر از یک سال پیش به مدیران شرکت ها اعتماد داشتند.

مطالعه دیگری نیز در سال ۲۰۰۴ توسط تاور های پرین نشان می دهد که تنها ۴۴درصد از کارمندان جدید  (آنهایی که کمتر از ۵۰۰۰۰ دلار درآمد سالانه دارند) به کارفرمایان خود اعتماد می کنند تا حقیقت را به آنها بگویند. این یک وضعیت هشداردهنده است، به خصوص در این زمان که همه تلاش ها و نگرانی ها در خصوص ایجاد ارتباطات سالم میان رهبران و کارمندان است.

اگرچه ما با بحران اعتماد مواجه شده ایم و در مثال های فراوانی با مدیرانی که سر کارمندان، مشتریان و سهامداران شان کلاه گذاشته اند روبه رو هستیم، اما می توان اعتقاد داشت که اکثریت رهبران کسب و کار در مسیر صداقت قدم برمی دارند. در حقیقت این برای مدیران صادق آزاردهنده است که بازخوردهای بی اعتمادی از کارمندان شان دریافت کنند، اما قابل اعتماد بودن در نظر هر فرد به معیارهای آن فرد وابسته است. به بیان دیگر، به مثال مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد، بی اعتماد شدن به شدت به بی اعتمادی های قبلی وابسته است. در واقع مردم این روزها معمولا به مدیران و رهبران اعتماد ندارند مگر اینکه خلافش ثابت شود. اعتمادسازی نیازمند زمان تلاش و وفاداری است.

اگر فقدان اعتماد دغدغه اصلی شما است، راهنمایی هایی برای اعتماد سازی به شما پیشنهاد می کنیم.

از کلمه من کمتر استفاده کنید

به عنوان مثال آیا در بررسی ایمیل های ارسالی مشاهده می کنید که به جای کلمه ما مکررا از کلمه من استفاده کرده اید؟ پیتر درانکر می گوید رهبرانی که قدرت اثر گذاری بالایی دارند به نظرم هرگز از کلمه من استفاده نمی کنند زیرا آنها آموزش دیده اند که خودشان نگویند من. آنها حتی در تصورات شان نیز به جای من از ما استفاده می کنند. رهبران موفق به تیم اهمیت می دهند و وظیفه خود برای تحرک بخشی به تیم را درک می کنند. مدیران موفق مسئولیت را می پذیرند و از آن شانه خالی نمی کنند. «ما» به آنها اعتبار می بخشد و این چیزی است که حقیقت ایجاد کرده و باعث به نتیجه رسیدن اهداف شرکت می شود.

درباره مسائل مهم مکرر صحبت کنید

حدود ۶۰درصد از شرکت کنندگان در نظر سنجی اعتمادسنجی الدرمن گفتند که نیاز دارند چیزی را به دفعات بشنوند تا بتوانند آن را باور کنند. لوئیز کارول وقتی که گفت هر چیزی سه بار گفته شود حتما راست است، احتمالا این موضوع را می دانست.

شهرت شما مانند یک برند است

برندتان را با چیزی که می خواهید با آن شناخته شود مدیریت کنید. همانند سختکوشی ای که نایک و ولوو برای مدیرت برندشان می کنند. برند سازی در واقع همان اعتماد سازی است.

به عنوان فردی امین و قابل اعتماد شناخته شوید

یک مدیر موفق در مصاحبه ای می گوید اخیرا و قبل از یک ادغام تجاری کارمندان سوالاتی را از وی می پرسیدند که نمی توانست جواب دهد. در چنین مواردی برای حفظ اعتمادی که قبلا از کارمندان تان کسب کرده اید در عین احترام به محرمانه بودن اطلاعات چه کاری انجام می دهید؟ یک روش صادقانه می تواند به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی باشد که می توانند فاش شوند و گفتن اینکه این تمام چیزهایی است که در حال حاضر می توانم اعلام کنم. به خاطر اینکه کارمندان می دانند شما دروغ نمی گویید اعتمادشان حفظ می شود و اطمینان دارند که اگر اطلاعات بیشتری هم داشته اید به خاطر محذورات استراتژیکی نتوانسته اید با آنها در میان بگذارید.

اعتماد مشتریان تان را به دست آورید

با نشان دادن موارد زیر به مشتریان تان اعتماد آنها را جلب کنید.

-عمل به قول های تان

– اشتیاق نشان دادن برای کمک کردن به آنها

– رفتار محترمانه

– تسهیل شرایط همکاری مشتریان

– اطمینان به راضی بودن مشتریان از محصولات یا خدمات شما.

از پشت میز مدیریت نکنید

به صورت دوره ای اتاق مدیریت خود را ترک کنید و با کارمندان روبه رو شوید. برای صحبت با آنها وقت بگذارید و حرف های شان را بشنوید. هرچه زمان بیشتری به کارمندان تان اختصاص دهید آنها بیشتر به شما اعتماد می کنند. اگر مدیریت شما به صورت دورکاری است می توانید با تماس گرفتن احوال کارمندان تان را جویا شوید.

احساساتتان را کنترل کنید

اجازه ندهید اطرافیان، شما را فردی دمدمی مزاج بشناسند. وقتی یک روز موافق چیزی باشید و روز دیگر مخالف آن رفتار کنید، بی ثبات خواهید بود. ثبات شخصیتی باعث اعتمادسازی می شود.

آیا هدف گذاری هایی که بیان می کنید خط مشی مرتبطی دارند یا هر دم از این باغ بری می رسد؟ تحت تأثیر جو قرا گرفتن و بیان کردن ادعاهای اغراق آمیز خیلی آسان و وسوسه کننده است، اما حتی اگر اظهارات شما ضرری نداشته باشند این لغزش های کوچک وجهه اعتمادی شما را نابود می کنند. به یاد داشته باشید که مردم با اهداف ما، ما را قضاوت نمی کنند.
آیا به کارمندان احساس امنیت می دهید

ترس و اعتماد دو روی یک سکه هستند. اغلب مدیران از شنیدن اینکه در بیشتر موارد کارمندان از آنها وحشت دارند، تعجب می کنند. شما به عنوان مدیرعامل اختیارات زیادی دارید. اختیار استخدام یا اخراج، تشویق یا تنبیه، اعطا یا لغو مزایا.

سازمان ها معمولا هزینه قابل توجهی برای توسعه کار تیمی می پردازند. هزینه هایی از قبیل کارگاه های آموزشی، اختیار دادن به کارمندان و تجربه های ماجراجویانه برخی از آنها هستند. درحالی که همه اینها جایگاه خود را دارند. اگر سازمانی تمایل به افزایش روحیه کار تیمی و همکاری دارد، نخستین نیاز اعتمادسازی است. این معیار روابط تیمی سالم است. در یک فرآیند ساده همه آن مربوط به رفتارهای شخصی است. آیا افراد شرکت در راستای اعتمادسازی قدم برمی دارند یا نه. موفقیت یا شکست فقط در همین مسئله است.

سوال این است که این رفتار ها ی شخصی چیست؟ ما به طور غریزی همه آنها را می دانیم اما بعضی اوقات نیاز داریم برای مان خاطرنشان شوند.

– آیا اطلاعاتی را که برای دیگران سودمند است با آنها به اشتراک می گذارم؟

– آیا با همه افراد با مهربانی و احترام برخورد می کنم؟

– آیا در روابطم با دیگران انصاف را رعایت می کنم؟

– آیا حتی در صورت ضرر، به تعهداتم عمل می کنم؟

– آیا به دیگران فرصت رقابت می دهم؟

– آیا برای موفقیت دیگران به اندازه خودم خوشحال می شوم؟

– آیا همیشه تلاش می کنم بهترین کار را تحویل دهم؟

صداقت یک ابزار قدرت آفرین است. صداقت قدرت الهام بخشی و تأثیرگذاری بسیاری دارد و مزیتی است که هر دو طرف از آن سود می برند. صداقت باعث تقویت روابط و ایجاد دوستی های پایدار می شود. مانند کودکان چهار سال های که اعتماد می کنند سیب دیگری نیز در کار است، آیا برای مردم قابل اعتماد هستید؟

رهبری کار بسیار سختی است. به گفته جورج واشنگتن «من قول می دهم که اگر وفاداری و سختکوشی داشته و آن را به مرحله عمل برسانید، قطعا به خلوص نیت می رسید.»

عضویت در خبرنامه

نظرات بسته شده است.