Take a fresh look at your lifestyle.

دلنوشته های یک کارآفرین (۳۹) / من یه سری کتاب خوندنی می خوام

 

یکی از مهم ترین کارا برای هر کسب وکاری، مطالعه و تحقیقه. چندی قبل سوار ماشین سواری شدم تا به منزل برم. به محض سوار شدن راننده را شناختم. حمید بود از دوستان دوران دانشگاهی. با شوق سلامی کردم و با چند تا پرسش فهمیدم که حمید دوسالی است که از اداره بیکار شده و ناگزیر مسافر کشی می کنه. برای من جالب بود که حمید که آرزوهای دور و دراز داشت چی شد که مسافرکش شد؟

اون با اتومبیل سمند تو مسیر تهران- کرج کار می کرد و میزان درآمد روزانه اش با همه سختکوشی اش نشون می داد که ضرر می کنه. در مدت کمتر از چهار ماه دو بار تصادف کرد و یک بار مجبور شد به دلیل نداشتن بیمه از جیب مبارک خسارت را بپردازه. قیمت اتومبیلش هر روز کمتر می شد و اون تنها در یک بازه زمانی کوتاه می تونست پول مختصری برای خانواده اش بیاره. حمید از سر اجبار و بدون مطالعه به سراغ مسافر کشی رفت، برای اینکه بتونه یه لقمه نون حلال در بیاره و از گشنگی نمیره، اما این کار یه ضرورت بود نه یه بیزینس.

سر صحبت که باز شد فهمیدم حمید سال ها بدون مطالعه دست به کارای مختلف زده و بدون اینکه شناختی داشته باشه کار رو شروع می کرد و شکست می خورد. خودش می گفت راستش تو کاسبی شانس ندارم. بهش گفتم من به چیزی به نام شانس اعتقادی ندارم. شانس استفاده درست و به موقع از فرصت های زندگیه. تو از فرصت ها استفاده نکردی. یادته که تو دوران دانشجویی که برای هفته نامه ها می نوشتی و ازت دعوت شد که پس از لیسانس تو یکی از موسسات مطبوعاتی کارت رو شروع کنی؟اما قبول نکردی چون می خواستی یه شبه ره صد ساله رو بری.تو اهل کتاب و روزنامه بودی. اما تو این سال ها کارایی رو شروع کردی و ناتمام رها کردی که نه مطالعه ای روی اونا داشتی و نه عشق و علاقه ای. دیدم اشک تو گوشه چشمش جمع شد و گفت آخه روزنامه و مجله که نمی تونست منو از این زندگی نکبت بار رها کنه. من می خواستم مث بابام فقیر نباشم. می خواستم پولدار بشم.

گفتم حمید جان یه شبه که نمی شه. تازه تو اگه درست و با مطالعه کار می کردی بعد این همه سال موفق می شدی، اما با عجله می خواستی پول دربیاری. با عجله نمی شه. تو بازار باید لاک پشتی حرکت کرد. اگر آهسته و پیوسته با مطالعه می رفتی خیلی بهتر بود. تو تا حالا این جور که خودت می گی ۱۰ تا شغل عوض کردی. از فرش فروشی تا فروش زعفران و ساختمون سازی. یه آدم نمی تونه تو همه کارا موفق بشه. تو هم نیاز به مطالعه علایق خودت و هم مطالعه بازار داری. مسافرکشی تو هم از سر اجباره و می دونم هیچ سودی برات نداره و فقط داری حفظ آبرو می کنی. تو می تونی بنویسی. می تونی بخونی. می تونی برای خودت صاحب یه رسانه بشی و از همین روزنامه و مجله و کتاب دهها میلیون درآمد داشته باشی. دیدم نگاهی بهم کرد و گفت یعنی روزنامه و مجله می تونه منو ثروتمند کنه. گفتم صددرصد. تو پشتکارت خوبه، اما بدون مطالعه و با عجله شروع می کنی. تو اگه تو این همه سال تو کار مطبوعات بودی الان می تونستی یه هلدینگ رسانه ای داشته باشی و صدها نفر برات کار کنن. به مقصد که رسیدم ازش خداحافظی کردم و باهاش قرار گذاشتم یه روز بیاد دفتر و بیشتر درباره یه کار حرفه ای و با مطالعه صحبت کنیم.

سرنوشت حمید سرنوشت خیلی از جووناست که بدون مطالعه و گیج و منگ هر روز به سراغ یه شغلی می رن و نهایت مجبور به ترک کار و ورشکستگی می شن. مطالعه بازار راه نجات هر کسب و کاری است. برای همین وقتی تو می خوای کاری بکنی که از اون پول در بیاری یکی از اون کارا اینه که در موردش خوب مطالعه و تحقیق کنی. فرقی هم نمی کنه کاری که می کنی مربوط به تولیده یا تجارت. بدون مطالعه کاری رو شروع کردن باعث می شه بعدها ضرر و زیان زیادی بدی.

تو هر روز در گوشه و کنار زندگی و کار با افرادی روبه رو می شی که اصلا به مطالعه و تحقیق اعتقادی ندارند و حتی شرکت های بزرگ نیز تصویر درستی از مطالعات و تحقیقات بازار ندارند.

در یکی از شرکت های بزرگ ساختمانی ایران برای مدتی دعوت به کار شدم. در این شرکت وقتی برای نوشتن مارکتینگ پلن یکی از پروژه ها اقدام کردم به دنبال مطالعات بازار پروژه بودم، اما چیزی پیدا نکردم. پس از مدت ها جست و جو و سوال کردن چیزی پیدا کردم در حد دفترچه های یادداشت دبستانی، حجیم و بی فایده. یه نفر یه مبلغی از اونا گرفته بود و چیزی به نام مطالعه بازار براشون نوشته بود و اونا هم برای اینکه به مدیران بالا دستی بگن ما این کاره ایم کار مطالعه بازار رو بدون مطالعه انجام دادند.

اون شرکت بزرگ که با پول و سرمایه زیاد اداره می شه هنوز در خم یک کوچه اون پروژه است، چون هیچ تعریفی درستی از پروژه وجود نداشت و اصلن خودشون نمی دونستند قراره چی بسازن. وسطای کار یه دفعه نظرشون عوض شد و گفتند به جای ساختن یه مجتمع تجاری بهتره در این منطقه محروم یه کلینیک خوب بسازیم. اما در مطالعه بازار صحبت از زالودرمانی و زنبور درمانی و آفتاب درمانی بود، در صورتی که مردم اون منطقه به نون شب نیاز داشتند. این طرح نشون می داد که بدون مطالعه بازار داره ساخته می شه. آخه در یه شهری که مردم به خاطر نداشتن پول بچه هاشون به مرض های مختلف می میرن چطور می شه طرح راه اندازی یه کلینیک مدرن راه انداخت؟

اگر تو از امروز به دنبال راه اندازی یک کسب و کار بزرگ هستی از هزینه کردن برای مطالعات بازار نترس. اینها هزینه نیست، سرمایه گذاریه. تو امروز بخشی از سرمایه را برای مطالعات خرج می کنی و سال ها نتیجه اونو می بینی. البته کسب و کارای کوچیک هم نیاز به مطالعه دارند. ولی می شه اونا رو خودت با مشاوره آدم های اهل فن انجام بدی.

عضویت در خبرنامه

نظرات بسته شده است.