برند و برندسازی-درس ۱: معرفی واژههای کلیدی V1.0
چرا باید درس برند و برندسازی با واژه نامه آغاز شود؟ معمولاً رسم بر این است که واژه نامه، آخرین برگ یک کتاب درسی است. در کلاسهای درس هم، واژهها معمولاً به تدریج و در طول کلاس تعریف میشوند.
دلیل اصلی شروع درس برند و برندسازی با تعریف واژهها، تعدد دیدگاهها و اختلاف نظرهای موجود در حوزهی برند و برندسازی است. هر کس به فراخور حال و روز خود، به تناسب نیاز خود، و بسته به سابقهی خود، تعریفی متفاوت را از واژههای این حوزه ارائه نموده است.
به همین دلیل، ما هم با هدف شکلگیری یک زبان مشترک در مورد برند و برندسازی، بحث را با تعریف واژهها آغاز میکنیم.
فهرست واژههای این لیست، به تدریج تکمیلتر میشود.از تمام دوستانی که این نوشته را میخوانند دعوت میکنیم در صورتی که در هر یک از منابع بین المللی معتبر در این حوزه، تعاریف دیگری را از واژههای مطرح شده دیدند، در زیر این نوشته به همراه لینک منبع آن را معرفی کنند تا بتوانیم از این تعاریف هم در تکمیل این صفحه استفاده کنیم. لطفاً واژههایی را که هنوز به فهرست این نوشته افزوده نشدهاند، فعلاً مطرح نکنید و صرفاً به تکمیل واژههای مطرح شده کمک کنید.
برند (Brand) در طول سالهای اخیر به شکلهای بسیار مختلفی تعریف شده است. معمولاً نحوهی تعریف این واژه، بستگی به این داشته که شخصی که واژه را تعریف میکرده از چه فضایی به این حوزه نگاه کرده باشد.
تیلده هدینگ و همکارانش در کتاب مدیریت برند خود توضیح میدهند که با مرور بیش از ۳۰۰ مقاله در نشریات Journal of Marketing، Journal of Marketing Research، Harvard Business Review و European Journal of Marketing حداقل هفت نگاه مختلف برای تحلیل بحث برند و برندسازی را توانستهاند تشخیص بدهند:
نگاه اقتصادی به برند و برندسازی که در آن، برند کارکردی اقتصادی دارد و بخشی از همان چهارگانهی کلاسیک بازاریابی است (شاید هنوز آن ۴P قدیمی بازاریابی را که به پنج و هفت و نه و … هم افزایش پیدا کرده است به خاطر داشته باشید!).
نگاه هویتی به برند و برندسازی که در آن، برند قرار است بخشی از هویت کل سازمان را شکل دهد.
نگاه به برند و برندسازی از دید مصرف کننده و اینکه به هر حال، مصرف کننده با دیدن و شنیدن نشانههای مرتبط با برند، چه چیزهایی برایش تداعی میشود.
نگاه به برند و برندسازی از دید شخصیت شناسی و اینکه اگر فرض کنیم یک برند مانند یک انسان است و تمام ویژگیهای یک انسان را دارد. چه شخصیت انسانی را میتوان به آن نسبت داد یا اگر بخواهیم به شکل بهتر بگویم: «مناسب است که مردم، این برند را به عنوان یک انسان، دارای چه نوع شخصیتی ببینند؟». شخصیتهای انسانی، درونگرا هستند. برونگرا هستند. خلاق و ریسک پذیر هستند. محافظه کار و اهل تقلید هم هستند. شاد و زنده هستند. رسمی و مرده هم هستند. وحشی و رام نشدنی هستند. تابع و آرام هم هستند. هر صفتی را که به انسانی نسبت میدهیم میتوانیم در مورد یک برند هم به کار ببریم.
نگاه به برند از دیدگاه رابطه شناسی و مدیریت رابطه هم شکل دیگری از نگاه به برند و برندسازی است. همهی آن بحثهایی که در حوزهی رابطه انسانها با یکدیگر میشنویم و میخوانیم را میتوان در مورد رابطه مشتری با یک برند هم نگاه کرد. ما انسانها به برخی روابط به شکل تفننی نگاه میکنیم. به برخی دیگر به شکل دائمی. در برخی از رابطههانقش حامی را داریم و در رابطههایی دیگر شکایت داریم و در جستجوی فرصت انتقام. همهی این جنس رابطهها در ارتباط با برندها هم دیده میشود.
نگاه به برند و برندسازی به عنوان تکیه گاهی برای تمام تعاملات اجتماعی هم شکل دیگری از نگاه به برند بوده است. امروز بسیاری از برندهای لوکس دنیا که برخی از آنها را در درس داستان کسب و کار در دوره MBA طرح متمم، شناختهایم و مورد بحث قرار دادهایم، عملاً به نقطهی اشتراک مدیران کسب و کار و ابزاری برای ایجاد شباهت و ارتباطات اجتماعی میان آنان تبدیل شدهاند. طبیعی است که این شکل از برندسازی هم مانند همهی اشکال دیگر، در نهایت میتواند منافع اقتصادی بلندمدت برای مالکان برند به همراه داشته باشد و برندها هم نه فقط برای ارتباط با مشتریان، بلکه برای ایجاد هویت جمعی قدرتمندتر برای مشتریان، از این نگرش استفاده میکنند.
نگاه فرهنگی به برند و برندسازی هم شکل دیگری از نگاه است. وقتی از شکل کلان به بحث فرهنگ نگاه میکنیم، برند و برندسازی فراتر از معادلات ساده و اولیه کسب و کار است و کمک میکند که یک فرهنگ معنای کلانتری به خود بگیرد. امروز با شنیدن نام «سوییس» برای بسیاری از ما دقت و ظرافت، تداعی میشود. شاید زمانی «ساعت سوییسی» از هویت خود به «سوییس» هدیه میکرد اما امروز این «سوییس» است که بخشی از هویت خود را به هر ساعتی که تحت آن نام تولید میشود هدیه میکند.
سالها پیش، انجمن بازاریابی آمریکا، برند را به این صورت تعریف کرد که:
برند یعنی یک نام، عبارت، نشانه یا علامت یا ترکیبی از اینها که با هدف متمایز کردن یک کالا یا خدمت از سایر کالاها و خدمات یک فروشنده یا برای ایجاد تمایز میان کالا و خدمت یک فروشنده با کالا و خدمات سایر فروشندگان به کار گرفته شود.
امروز میدانیم که این تعریف خیلی خیلی سادهتر از نگاه امروزی به برند است. بسیاری از کتابهای مدیریت برند، واژهها و اصطلاحات زیادی را به این تعریف افزودهاند. برخی از آنها خودشان با هدف برندسازی و متمایز کردن خود از دیگران، تعریف خود را جرح و تعدیل کردهاند.
شاید بهتر باشد در کنار همهی این تعریفها، هر یک از ما هم تعریفی در خور نیاز و دغدغههای خود از این واژه ارائه دهیم و در بند بحثهای بیهودهی بیخاصیت نیفتیم.
معماری برند یا Brand Architecture هم واژهی دیگری است که در حوزهی برند و برندسازی به صورت فراگیر مورد استفاده قرار میگیرد. دیوید آکر در کتاب Brand Leadership خود، معماری برند را به این صورت تعریف کرده است:
«ساختاری که یک مجموعه به وسیله آن، سبد برندهای خود یا پورتفولیوی برندهای خود را سازماندهی میکند».
بحث معماری برند بحث گستردهای است و مدلهای بسیار مختلفی از آن ارائه و مطرح شده است. فقط کافی است مقایسهای بین سامسونگ و پروکتر اند گمبل داشته باشید.
همه چیز با نام SAMSUNG عرضه میشود. مهم نیست که کارت حافظه باشد یا یخچال یا موبایل یا تبلت یا لپ تاپ. حالا نگاهی به برخی از برندهای پروکتر اند گمبل یا P&G بیندازید:
ممکن است کسی نداند که تیغ ژیلت را از همان شرکتی میخرد که باتری دوراسل را تولید کرده است. شاید کسی نداند که وقتی بعد از خوردن چیپسهای Pringle، دندان خود را با خمیردندان Crest مسواک میزند، باز هم مشتری همان شرکت است و زمانی که شب هنگام، نوزاد خود را با پوشک Pampers آمادهی خواب میکند، هنوز هم دارد از محصولات شرکت P&G یا Procter and Gamble استفاده میکند.
معماری برند محدود به این دو گزینه نیست و گزینههای متعدد دیگری هم برای آن متصور است که لازم است در درسهای آتی به صورت مستقل به آن پرداخته شود. ما برای بررسی این موضوع، از دیدگاههای کاپفرر در فصل سیزدهم کتاب مدیریت استراتژیک برند استفاده خواهیم کرد.
حالا که مثال P&G را مطرح کردیم، مفهوم Product Brand یا برند محصول هم به سادگی قابل درک است. زمانی که یک عرضه کننده، برای هر محصول خود یک برند مستقل میآفریند، عملاً برند محصول شکل گرفته است. دقیقاً شبیه اتفاقی که در P&G روی داده است. اینکه آیا استفاده از برند محصول، یک کار درست و مفید است یا اینکه بهتر است همه محصولات از برند کلی سازمان بهره ببرند، سوالی است که باید در حوزه معماری برند پاسخ داده شود.
وقتی از برند محصول حرف میزنیم بد نیست که به برند خدمت یا Service Brand هم اشاره کنیم. اکونومیست وقتی میخواهد سرویس (یا خدمت) را تعریف کند، از عبارت بسیار سادهای استفاده میکند: سرویس چیزی است که قابل خرید و فروش است اما از دست شما روی پایتان نمیافتد!
اما قاعدتاً برای دوستانی که درسهای دوره MBA متمم را پیگیری میکنند، شفاف است که تفکیک بین کالا و خدمات، تفکیک ساده ای نیست. در درس ارزش و ارزش آفرینی، به صورت مفصل به این بحث پرداختهایم که کالا و خدمت، دو انتهای یک طیف هستند و محصول شما ممکن است در هر جایی از این طیف قرار بگیرد.
اگر سلسله مباحث درس ارزش و ارزش آفرینی را مطالعه نکردهاید، لااقل توصیه میکنیم که برای ادامه سلسله درسهای برند و برندسازی، درس نهم و درس دهم این سری را مطالعه کرده و تمرینهای درس نهم را هم انجام دهید.
به هر حال، واقعیت این است که در حوزهی خدمت، «تجربه انسانی» و «تعامل با عرضه کننده خدمت» شکل بسیار جدیتری به خود میگیرد و طبیعی است که برند و برندسازی برای یک خدمت تا حد زیادی با برند و برندسازی برای یک کالا متفاوت باشد.
سنجش برند یا Brand Audit هم واژهی دیگری است که در حوزهی برند و برندسازی به کار برده میشود. شاید به نظر بیاید که سادهتر و منطقیتر باشد که از واژهی ارزیابی یا ارزشیابی برند استفاده کنیم، اما از آنجا که ارزیابی و ارزشیابی ممکن است تداعی کننده ارزشیابی قیمت یک برند باشد، ما از واژهی سنجش برند استفاده میکنیم.
کوین کلر در کتاب مدیریت استراتژیک برند خود، دو حوزهی مختلف را برای سنجش برند مد نظر قرار میدهد.
در حوزهی اول بحث «Brand Inventory» را مطرح میکند که اگر بخواهیم به جای «موجودی برند» از معادلی مفهومی برای این اصطلاح استفاده کنیم، شاید «ارزیابی پیام ارسالی برند» مناسب باشد. در این حوزه از سنجش برند، به نحوه بازاریابی و برندسازی انجام شده از سوی شرکت نگاه میکنیم و اینکه چه پیامی با استفاده از استراتژی برندسازی موجود و ابزارهای مورد استفاده، برای مخاطب ارسال میشود.
در حوزه دوم، بحث «Brand Exploratory» مورد توجه قرار میگیرد. با اگر بخواهیم به جای ترجمه لفظ به لفظ «اکتشاف برند» از معادلی مفهومیتر استفاده کنیم شاید «ادراک برند» ترکیب مناسبتری باشد. اینکه ما به سراغ استفاده کنندگان و مخاطبان یک برند برویم و ببینیم آنها چه احساس و چه ادراکی از این برند دارند. ممکن است ما متمم را به عنوان «محلی برای توسعه دانش و مهارتهای شما» مطرح کنیم و همه جا تلاش کنیم همین مفهوم مطرح شود، اما از دید عمدهی مخاطبان، اینجا یک «مجله سرگرم کننده» ادراک شود.
به هر حال، سنجش برند یکی از مسائل مهمی است که ظرافتها و نکات و متدلوژی خاص خودش را دارد که اطمینان داریم مطالعه آن برای علاقمندان این درس مفید و کاربردی خواهد بود.
جامعه برند یا Brand Community یک ساختار اجتماعی است که مشتریان و مصرف کنندگان برند، میتوانند از طریق آن با برند و با یکدیگر در ارتباط باشند. در گذشته معمولاً جامعه برند در کلوپهای فیزیکی شکل میگرفت. یا گاهی در مهمانیهای فصلی و سالیانهای که برندها برگزار می کردند و به شیوههای مختلف، تلاش میکردند به وسیلهی آنها، جای بیشتر و بهتری را در ذهن مشتریان خود اشغال کنند.
اما با شکل گیری اینترنت و شبکه های اجتماعی، امروزه متداولترین شکل جامعه برند، شکل مجازی آن است. تالارهای گفتگو، صفحات هواداران در شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک و اینستاگرام، حسابهای توییتر و موارد مشابه، همه شکلهای جدید جامعه برند هستند که به شکل فراگیر مورد استفاده قرار میگیرند.
فضای برند و برندسازی در حدی تغییر کرده است که مونیز و گویین در مقاله خود در سال ۲۰۰۱ مشخصاً جامعه برند را:
«جامعه اختصاصی طرفداران و تحسین کنندگان یک برند به همراه مکانیزمها و ساختارهایی برای ارتباط میان آنها، بدون محدودیت جغرافیایی»
تعریف کردند. این مقاله که بعداً به صورت مستقل به آن خواهیم پرداخت از جمله مقالاتی است که به صورت گسترده در تحقیقات مرتبط با برند مورد استفاده قرار گرفته است.
عصاره برند یا Brand Essence یکی از واژههای فراگیر در حوزه برند و برندسازی است. بر اساس توضیحات تیلده هدینگ و شارلوت نودیتزن در کتاب Brand Management، مفهوم هویت برند و عصاره برند تقریباً مورد اتفاق نظر تمام دانشگاهیان و محققانی است که در حوزه برند و برندسازی مطلب نوشته اند.
برای لغت عصاره برند از DNA و هسته (Kernel) هم استفاده شده است. عصاره برند یک «ایده» یا یک «جمله» است که قلب و روح برند را بیان میکند. برای اینکه برند زنده بماند و شیرهی جان آن از دست نرود، اگر همه چیز هم تغییر میکند، عصاره برند نباید تغییر کند. هیچ حرکتی در بازاریابی و تبلیغات، نباید این عصاره را تغییر داده یا تضعیف کند.
لغت عصاره برند توسط دیوید آکر به کار برده شده است. کوین کلر در کتاب مدیریت استراتژیک برند خود، برای عصاره برند از لغت «مانترا» یا «ورد برند» استفاده میکند. کاپفرر در کتاب خود، واژهی Kernel یا هسته را ترجیح میدهد. اما به هر حال مفهوم یکی است. اگر همه چیز هم در مورد یک برند تغییر کند، چیزی باید باشد که ثابت بماند!
احتمالاً مطلبی را که در مورد ست گادین در متمم منتشر شده مطالعه کردهاید و به واسطه این مطلب، او را میشناسید. ست گادین کتابی دارد به نام Tribes یا قبیلهها. او در این کتاب توضیح میدهد که هر فرد یا کسب و کار یا هر برند موفقی، باید تلاش کند که برای خودش یک قبیله بسازد. این چیزی است که میتواند آن ایده یا محصول یا برند را ماندگار کند. حرفهای ست گادین را از جمله کاربردیترین و قابل درکترین نکات در خصوص شکل دادن به جامعه یک برند میدانند.
مبنع این خبر (برای مشاهده متن کامل خبر لینک زیر را بزنید):
متمم
نظرات بسته شده است.