Take a fresh look at your lifestyle.

قانون اساسی کسب‌ وکار

0

فدایت شوم.

نامه‌ات به‌دستم رسید.

از خواندن آن قلبم جوان شد.

دوباره خواندم.

نامه‌ات بوی ایران می‌داد.

چند بار نامه‌ات را بوییدم.

حس متفاوتی داشت.

مثل آن بود که چای خوشرنگ ایرانی را در یک صبح بارانی با تکه‌ بزرگی از نبات هم بزنی و بعد کم‌کم بخوری.
نوشته‌هایت مرا به یاد ۷۰ سال پیش انداخت.

جوانی بودم ترکه‌ای و کم حجم که آرزوهای بزرگی داشت.

تصدیق ششم ابتدایی را تازه گرفته بودم و دیگر برایم بس بود.

به سفارش یکی از معلم‌ها به بازار رفتم؛ برای شاگردی.

سال اول در یک حجره چای‌فروشی کار می‌کردم.

شاگرد خداداد خدابیامرز شدم.

مرد شریف و مهربانی بود.

صبح‌ها پس از آمدن به حجره و دیدن دفترها کشوی میزش را باز می‌کرد و دفتر شاهنامه خطی‌اش را بیرون می‌آورد و می‌خواند.

به بخش‌های پندآموزش که می‌رسید بلندتر می‌خواند.

خدابیامرز برای من بلند می‌خواند. خوب صبر می‌کرد تا معنی‌اش در ذهنم جابیفتد و دوباره تکرار می‌کرد.

می‌گفت شاهنامه قانون اساسی کسب‌وکار است.

راست می‌گفت. امروز بعد از سال‌ها معنی حرف‌هایش را می‌فهمم.

اصول و ارکان مدیریت در این چند هزار سال تغییر نکرده است.

برخی از آن ابیات هنوز به‌خاطرم هست:

هر آنکس که بر تخت شاهی نشست

میان بسته باید گشاده دو دست

بپرسید ازو نامور شهریار

که از مردمان کیست امیدوار؟

چنین گفت کان کس که کوشاتر است

دو گوشش به دانش نیوشاتر است

کز ایشان کدام است پیروزبخت

که باشد به گیتی سزاوار تخت؟

چنین گفت کان کو بود دادگر

خرد دارد و رای و شرم و هنر

مکن شهریارا گنه تا توان

به ویژه کزو شرم دارد روان

بی‌آزاری و سودمندی گزین

که این است فرهنگ آیین و دین

تن آسانی  و کاهلی دور کن

بکوش و زرنج تنت سور کن

چوداری به دست اندرون خواسته

زر و سیم و اسبان آراسته

هزینه چنان کن که بایست کرد

نشاید گشاد و نباید فشرد

سخن بشنو و بهترین یاد گیر

نگر تا کدام آیدت دلپذیر …

جاذبه‌های فکری فردوسی – دکتر احمد رنجبر – انتشارات امیرکبیر

DBA با گرایش بازاردانی (مارکتینگ)

عضویت در خبرنامه

ارسال یک پاسخ