کشاورز بدهکار و دختر مدبر
در روستایی کشاورزی زندگی می کرد
که پول زیادی را از پیرمردی قرض گرفته بود
و باید هرچه زودتر به او پس می داد
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد
معامله ای پیشنهاد داد
او گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهیش را خواهد بخشید
دختر از شنیدن این حرف به وحشت افتاد
پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:
لطفا جهت مطالعه به ادامه مطلب مراجعه کنید
مصطفی پورمرتضوی | بازاریاب برتر
نظرات بسته شده است.