Take a fresh look at your lifestyle.

تجربه های گرانبها

شکست در کسب وکار از نقطه نظر اقتصادی یک امر کاملاً طبیعی و در بسیاری از موارد مطلوب است. در واقع آنچه شومپیتر تحت عنوان تخریب خلاق مورد تأکید قرار داد، بر جایگزینی مداوم ساختارهای جدید به جای ساختار قدیمی اشاره می کند.

اگر بخواهیم از نقطه  نظر تحلیلی و خارج از گود به ماجرا نگاه کنیم، همه چیز بسیار طبیعی به نظر می رسد؛ برند و مؤسسه ای در بازار موفق خواهد بود که قواعد بازی را به خوبی رعایت کرده و خود را با تغییرات سازگار کند. با این حال همه چیز به اینجا ختم نمی شود. هنگامی می توان به مشکلات شکست به صورت دقیق پی برد که اندکی از جایگاه تحلیلی مان پایین تر آمده و خود را به جای یک صاحب کسب وکار قرار دهیم. بدون شک در این شرایط دیگر شکست برای ما مطلوب یا مولد اقتصادی نخواهد بود.

در این ایده قصد داریم به یک حقیقت تلخ اشاره کنیم و راهکار بهره برداری حداکثری از این حقیقت نامطلوب را نشان دهیم. در گام نخست باید میان انواع شکست در کسب وکار تفکیک قائل شد. به عبارت ساده، همه افراد در این نکته که شکست باعث ناکامی شان می شود، مشترک هستند.

با این حال تفاوت قابل ملاحظه ای میان شکست و اخراج استیو جابز از شرکتش با شکست یک فرد معمولی وجود دارد. افرادی مانند جابز، ادیسون و دیسنی در حالی متحمل شکست هایی در طول دوران حرفه ای خود شدند که تمام تلاش خود را در راستای کسب بهترین نتیجه انجام داده بودند. این نوع شکست را بیشتر می توان با درصد غیرقابل پیش بینی تحولات کسب وکار مرتبط دانست.

گام بعدی در تحلیل چنین شکست هایی نحوه برخورد و واکنش شما نسبت به آن است. این حقیقت که در انجام کاری شکست خورده اید به صورت یک واقعیت خود را نمایان می کند که افراد به آن معناهای متفاوتی می بخشند. بر همین اساس می توان میان دو دیدگاه مثبت و منفی در مواجهه با آن تفاوت قائل شد. باید یادآوری کرد که در بسیاری از موارد آکادمیک تفاوت میان ذهنیت کارآفرینانه با اشکال متضادش را به وسیله تشریح تفاوت میان دیدگاه مثبت و منفی به حوادث بیان می کنند.

همانطور که در سطر بالا بیان شد، مدیران موفقی در سطح دنیا شکست های هولناکی را متحمل شده اند. در این میان قصد دارم داستان کوتاهی درمورد استیو جابز بیان کنم. اغلب افراد فعال در زمینه تجارت الکترونیک به خوبی اخراج جابز از شرکتی را که خود بنیانگذاری کرده بود به یاد دارند. آن طور که خود این مدیر بزرگ در مصاحبه های بعدی اش عنوان کرده است، آن مقطع یکی از دردناک ترین دوران زندگی وی را شامل می شود.

با این حال موسس برند اپل یک روی دیگر از این حادثه بزرگ را هم تشریح کرده است: «اگر بخواهم منصفانه بگویم، آن شکست بهترین حادثه ای بود که در آن زمان می توانست برای من رخ دهد. در واقع پس از اخراج بندهای زیادی از زندگی من پاره شد که فرصت کسب تجربه های جدید را به من داد. اگر هنوز بدون وقفه در حال کار برای اپل بودم، شاید اکنون چنین موفقیت هایی را کسب نمی کردم.»

گام سوم و نهایی نحوه تبدیل شکست به پیروزی است. به خوبی به یاد دارم که در اوایل دوران حرفه ای خود خبر ضرر چند میلیون دلاری یکی از شرکت های مشهور، در رسانه ها دست به دست می شد، اما شاید جالب تر از این ضرر مالی بزرگ، شیوه برخورد و واکنش مدیرکل آن شرکت در قبال این ماجرا بود. اگرچه مدیر عملیاتی آن شرکت آماده اخراج بود، با این حال تجربه گرانبهای وی چند میلیون دلار خرج روی دست شرکت گذاشته بود. بر همین اساس مدیرعامل شرکت مذکور از اخراج فرد موردنظر خودداری کرد.

اینکه چگونه باید جلوی شکست را گرفت، بحثی است که بارها در رسانه ها تکرار شده و خواهد شد. با این حال نکته مهم در نحوه مدیریت شکست نهفته است. این تصور رایج و غلط که می توان بدون شکست به موفقیت رسید نه تنها خیالی بیش نیست، بلکه هیچ موید عینی ندارد. براساس پژوهش های صورت گرفته، اغلب کارآفرینان و فعالان حوزه کسب وکار بیش از پنج بار در طول هفت سال ابتدایی فعالیت حرفه ای خود دچار شکست می شوند.

توصیه های حرفه ای از مدیران موفق

توصیه هایی را که در این بخش طرح می کنم، شاید در نگاه نخست جنبه بسیار آرمانی داشته باشد. با این حال اغلب کارآفرینان بزرگ از این قواعد پیروی می کنند.

-خود را ببخشید: اینکه شکست خورده اید، می تواند به دلیل کم کاری شخص شما یا سایر عوامل باشد. نکته مهم در این میان بخشیدن خودتان است. قرار نیست از خود انتقام بگیرید، بلکه باید راه را برای کسب موفقیت هموار سازید.

-از شکست درس بگیرید: این نکته بارها توسط اساتید و مشاوران توصیه شده است. در واقع شکست یک فرآیند معمولا طولانی مدت است که می توان آن را به صورت سیستماتیک مورد بررسی و تحلیل قرار داد.

-به دیگران آموزش دهید: حداقل کاری که می توانید در آینده انجام دهید، جلوگیری از ارتکاب اشتباهی تکراری توسط کارمندان تان است.

نظرات بسته شده است.