Take a fresh look at your lifestyle.

دلنوشته های یک کارآفرین (۳۸) / اهمیت تجربه و تخصص

در شماره های قبل به ۹رمز موفقیت در کسب و کار یعنی «عشق به کاری که داری انجام می دی»، «سختکوشی»، «آشنایی یا مبانی تکنولوژی»، «رعایت آداب کسب و کار»، «انواع سرمایه»، «تعیین هدف»، «انگیزه»، «انتخاب یه اسم خوب» و«آشنایی با قانون کسب و کار» را براتون توضیح دادم. در این شماره به آخرین رمز می پردازم.

دهم: تجربه و تخصص

 یه روز پدر یکی از دوستای پسرم اومد دفتر ما و گفت تو همه جا می گی همه آدما یه توانایی هایی دارن و می تونن با اون یه کار رو شروع کنن. من که می دونم خودم هیچ کاری بلد نیستم و فقط یه کارمند معمولی بودم چه جوری تو بازنشستگی کار کنم. براش چایی آوردم و نشستیم و چند ساعتی با هم حرف زدیم.

همه اون چیزایی را که گفته بود روی کاغذ آوردم و بهش نشون دادم. گفتم پدر آمرزیده تو سال ها معلم ادبیات بودی و درس و مشق دادی، انشا گفتی و انشا نوشتی، غلط دیگران را گرفتی و اصلاح کردی، دهها و صدها شاگرد پرورش دادی که الان بعضی هاشون تو همین شهر دارن ریاست می کنن، اون وقت نگران کاری؟ گفت  ای بابا تو هم خیلی سرخوشی. من در نهایت چند تا شعر بلدم و از برم. با شعر که نمی شه پول در آورد.

گفتم اتفاقا، می شه با شعر و ادبیات هم پول درآورد. بهش گفتم تو یه لیست از آدمایی که می شناسی و اونا تو رو می شناسن یا شاگرد تو بودن و الان سمت دارن رو به من معرفی کن تا من فردا بهت بگم چی کار می تونی بکنی. فردا قرار گذاشتیم ساعت ۵ بعدازظهر که همکارانم رفتن بیاد دفتر. آدم دقیقی بود سرساعت اومد و چند برگ کاغذ تو دستش بود.تعارفش کردم و آوردم تو اتاقم و و برگه ها رو ازش گرفتم. اسم و نشونی و تلفن خیلی از آدما توش نوشته شده بود. بعد از کمی تأمل گفتم خوب کار خیلی راحت شد. الان دو تا از شاگردات تو روزنامه کار میکنن.

آقای صمیمی که سردبیر روزنامه است، آقای محسنی ناشر کتاب های ادبی شده، آقای جلالی تو وزارت ارشاد کار می کنه، حسین کمال وند هم که مدیر مسئول مجله خانوادگیه و عبداللهی که دفتر ترجمه داره. دیگه چی میخوای؟تو که قلم خوبی داری، ویرایش که بلدی، کتاب خون که هستی، دست به قلم که هستی و هر از گاهی چیزایی برای دلت می نویسی، دیگه چی میخوای اون که انگار متوجه حرفام نشده بود با تعجب نگام کرد و گفت یعنی من… گفتم بله تو می تونی ویراستار یکی از این روزنامه ها و مجلات و انتشاراتی ها بشی. تازه می تونی تو ستون ادبی هم کتاب معرفی کنی. برای خانه کتاب ارشاد هم می تونی کتاب های ادبی و هنری رو برای کتاب ماه ادبیات و کتاب ماه هنر معرفی کنی. همین جوریش الان چهار تا کار برات جور شد. خیلی خوشحال شد و و رفت.

مدت ها ندیدمش تا اینکه یک روز داشتم روزنامه رو ورق می زدم اسمشو زیر یه مطلب ادبی دیدم. بهش زنگ زدم و گفتم رفتی که رفتی چی شد، بازنشستگی می چسبه؟ گفت کدوم بازنشستگی عموجان. صبح تو کتاب ماه هستم. ظهرا تو اتاق کار انتشارات آقای. . . . . . . . . کتاب ویرایش می کنم، عصرا هم می رم روزنامه. شبام هم دارم برای مجلات می نویسم. وقت ندارم سرمو بخارونم. راست می گفت. کسی که اهل کار کردن و سختی کشیدن باشه با کمی فکر کردن و مطالعه کردن می شه خیلی کارا براش پیدا کرد.

شما اگه می خواین مستقل باشین و خودتون استقلال کاری و مالی داشته باشین که نور علی نوره. می تونید دست به هر کاری بزنید و با عشق کار کنین و پول در بیارین. تو همین وضعیت رکود و بد اقتصادی خیلی ها کار صادرات و واردات کردن. باورتون می شه که یه سری تو همین مملکت گربه پرورش می دن و به خارجی ها می فروشن. ولی کار دشواری هستش. بازارش هم بازار خاصیه. تو باید عاشق کارت باشی و سختی های کار تو را از راه به در نکنه.

عضویت در خبرنامه

نظرات بسته شده است.