Take a fresh look at your lifestyle.

چرا کارآفرینان باید همه چیز و همه کس را مورد سوال قرار دهند

شایرین ییتس، مؤسس و مدیرعامل شرکت Nima، معتقد است استارتاپ شما زمانی به موفقیت می رسد که تا درک تمام نکات، از سوال پرسیدن دست نکشید.

به گزارش زومیت، بسیاری از گفت وگوهایی که به ایجاد روابط می انجامند، مثل روابط دوستی و آموزشی و پیدا کردن شرکای تجاری، اطراف یک میز شام اتفاق می افتند. تلاش برای اینکه تأثیر اولیه خوبی در ذهن دیگران به جای بگذاریم به حد کافی استرس زا است، اما آلرژی ها و حساسیت افراد به برخی مواد غذایی، لایه ای دیگر به این استرس اضافه می کند؛ باید منتظر ماند و نگاه کرد که آیا غذای سفارش داده شده مشکلی به وجود نمی آورد؟ حتی اگر از قبل تمام نکات را توضیح داده باشید. اصولا وقتی نگران سلامتی خودتان هستید چطور می توانید همان خود همیشگی تان باشید؟

شایرین ییتس، به عنوان کسی که در تمام عمر با حساسیت های غذایی و درنتیجه رژیم های مخصوص به آن دست به گریبان بوده است، این نگرانی ها را خوب درک می کند. همین مسائل او را به تأسیس شرکت «نیما» هدایت کرده است.

نیما، یک شرکت فناوری است که ییتس با یکی از همکلاسی های دوران تحصیلش در MIT، اسکات ساندور در سال ۲۰۱۳ تأسیس کرد. این شرکت تولیدکننده یک سنسور قابل  حمل است که مواد آلرژی زای موجود در غذاها را تشخیص می دهد. آنها با موفقیت تست گلوتن را به بازار عرضه کردند و اخیرا روی مواردی مثل بادام زمینی، فندق و لبنیات کار می کنند.

برای رسیدن به یک محصول نهایی ایمن و مؤثر، آزمایش های علمی دقیق و زیادی مورد نیاز بود. پس از راه اندازی این کسب وکار، باوجود اینکه ییتس به لطف کار در شرکت های بزرگی مثل فیس بوک و گوگل، می دانست چطور مشتریان بالقوه  را پیدا کند، ولی علم تغذیه در حوزه دانش او نبود. بااین وجود او اجازه نداد این مسئله مانع از توسعه حرفه او شود.

او می گوید: من هیچ دانشی در زمینه مهندسی شیمی و توسعه محصول نداشتم. من همیشه خودم را یک ستاره در کمپین های کاربری و ارتباط با مردم می دیدم، ولی همین موضوع را به رهبر متخصصانمان گفتم. من به او گفتم «این چیزی است که مصرف کنندگان ما نیاز دارند» و او رفت و مشخصات علمی محصولی را که ما می خواستیم، پیدا کرد.

مؤسس و مدیرعامل یک شرکت بودن، آن هم برای نخستین بار، اصلا کار ساده ای نیست، ولی او برای تمام افرادی که می خواهند کسب وکار خودشان را داشته باشند و رئیس خودشان باشند، یک توصیه دارد: تا زمانی که فکر و ذهن تان آرام بگیرد و مطمئن شوید، به سوال پرسیدن ادامه دهید. البته موانع زیادی در این راه وجود دارد. افرادی که فکر می کنید متخصص یک امر هستند به شما خواهند گفت که «اجرای ایده شما غیر ممکن است» یا «تو نمی توانی این کار را انجام بدهی»، ولی شما باید همچنان به پرسیدن ادامه بدهید تا وقتی که همه چیز برایتان معنی پیدا کند.

ییتس در مصاحبه ای، در مورد این پرسش که چرا تجربه بدترین سناریویی که در ذهن دارید می تواند به شما قدرت بیشتری ببخشد و از طرف دیگر، اهمیت دفاع از ایده ها چیست، باورهای خود را به این شرح توضیح داد:

وقتی در شروع کار هستید و شرکت تان را تأسیس می کنید، معمولا فقط خودتان و شریک تان و یک تیم کوچک هستید. به تدریج تیم خود را گسترش می دهید و ناگهان متوجه می شوید کارهایی را که قبلا خودتان انجام می دادید، در حال حاضر یک گروه فوق العاده انجام می دهند. در این مرحله مهم است که یاد بگیرید مسئولیت ها را از دوش خودتان بردارید و به دیگران قدرت و مسئولیت ببخشید. این انتقال کار آسانی نیست و درواقع یکی از چالش ها و زمینه های رشد من به عنوان یک رهبر بود. من زمانی توانستم رشد کنم که به تیم خود قدرت و انتخاب دادم تا حس کنند آنها هم مالک و مسئول هدف شرکت هستند و حرکت شان در راستای هدف، پیشرفت خودشان است.

یک مثال برای این ماجرا، وقتی بود که ما برای نخستین بار استراتژی بازاریابی خود را تنظیم کردیم. من در بازاریابی آنلاین تجربه شخصی داشتم و به همین دلیل یک کمپین راه اندازی کردم. بعدها که ما سرپرست بازاریابی مان را استخدام کردیم، واقعا یک گام به عقب برداشتیم و متوجه شدیم ایده کمپین، شاید اصلا ایده درستی نبوده است. این تغییر باعث شد برخی استراتژی های ما بهبود پیدا کند، به طوری که ما توانستیم در نقاطی محصولات مان را ارائه دهیم که من هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم.

باید بدانید که به عنوان یک رهبر، تجربیات شما می توانند برای تان بسیار محدودکننده باشند و به همین دلیل استخدام افراد متخصص هر زمینه، امری ضروری است. شما با همکاری کارشناسانی که تجربه های خاص خود را دارند، افق دیدتان را گسترش می دهید. البته باید برای آنها محدوده عملکردشان را روشن کنید و بگویید در همین مقیاس های تعیین شده کار کنند.

ییتس همچنین در پاسخ به این سوال که در دوران حرفه ای خود چه اشتباهاتی مرتکب شدید و چطور از این اشتباهات برای ارتقای خودتان استفاده کردید، گفت:

زمانی که من در بخش فروش آنلاین کار می کردم، برای کسب وکارهای کوچک یا متوسط برنامه ریزی می کردم. برای ایده این شرکت بسیار هیجان زده شده بودم، ما شرکت مان را تأسیس کردیم و کارها را پیش بردیم. همه چیز خوب به نظر می رسید: تعداد مشتریان بیش  از حد تصور بود و من برنامه ای آموزشی ارائه کردم تا اهمیت و ارزش محصولات مان روشن شود. اشتباه ما این بود که کمی سریع پیش رفتیم و به همه مسائلی که سر راهمان قرار گرفت فکر نکردیم. یک شغل خوب زمانی می تواند به یک شغل عالی تبدیل شود که شما وقت کافی بگذارید و به تمام جزییات پروسه فکر کنید.

فکر می کنید در این مورد خاص آیا امکان داشت محصولاتمان بیشتر از این توسعه پیدا کنند؟ بله. درس بزرگی که من یاد گرفتم این بود که هیجاناتم را کنترل کنم و به جای اینکه سریع پیش بروم، به تمام طول مسیر و اتفاقات آن فکر کنم.

البته به عنوان یک کارآفرین، اگر شما بیش ازحد فکر کنید ممکن است هیچ وقت دست به کاری نزنید،زیرا دائم به چیزهایی می اندیشید که می توانند به طور بالقوه اشتباه باشند. حقیقت این است که من در استراتژی های خود برای آماده سازی و معرفی محصول، اشتباه کرده بودم. خوش شانس بودم که مربی بزرگی داشتم که همیشه افرادی را که تحت مدیریت او بودند، حمایت می کرد.

یکی از توصیه های مربی  ام که هنوز مورد استفاده قرار می دهم این است:

شما همیشه هدفی دارید که می خواهید به آن برسید. ولی باید این کار را با همکاری و تکیه بر توانایی های همه اعضای تیم انجام دهید. به اهداف دیگران فکر کنید و در هر بحثی که پیش می آید، خودتان را به جای آنها بگذارید. در کنار اینکه به  پیشبرد اهداف خود فکر می کنید، درک کنید که آنها به چه چیزی بیشتر اهمیت می دهند.

این روند به مکالمات واقعا مفید و سازنده ای منجر می شود. همین موضوع من را به یک کارآفرین هوشمند تبدیل کرد. پاسخ هایی که به دنبال آن هستیم همیشه روشن نیستند و شما با همفکری دیگران دید بهتری خواهید داشت.

او همچنین در پاسخ به اینکه آیا در طول زندگی حرفه ای تان، لحظاتی داشته اید که مجبور شوید به دفاع از خودتان بپردازید؟ چه رویکردی در پیش گرفتید؟ اظهارداشت:

بله. به خاطر می آورم که زمانی که مشغول به کار بودم، درخواست ترفیع کردم. من یک گفت وگوی بسیار استرس زا در پیش داشتم و هیچ کدام از مقامات مافوق خودم را هم رأی و هم نظر نمی دیدم. درواقع یکی از همکارانم بود که مرا تشویق کرد.

او کاملا معتقد بود باید در این جلسه شرکت کنم و همه خدماتی را که انجام داده ام توضیح دهم. در آن زمان حس می کردم بسیار آسیب پذیرم و شک و تردید زیادی در من رخنه کرده بود.

من هنوز خیلی جوان بودم و به جای تمرکز بر توانایی ها و قابلیت هایی که داشتم، می توانستم یک میلیون دلیل بیاورم که چرا آنها به من ترفیع نمی دهند. مهم نیست که در نهایت ترفیع نگرفتم. قضیه این است که وقتی بدترین سناریو را در ذهن تان مرور کنید، قوی تر می شوید.

اگر در موقعیتی هستید که می خواهید ریسک پذیر باشید، به این فکر کنید که بدترین اتفاقی که ممکن است رخ بدهد چیست؟ آن لحظه را کاملا تصور کنید، حس کنید که در آن موقعیت زندگی می کنید. بعد به خودتان بگویید:«خب، من از این ماجرا جان سالم به در بردم! حالا می توانیم حرکت را ادامه دهیم.» و پیش بروید. من فکر می کنم این یک تمرین ذهنی واقعا قدرتمند و مفید است.

نظرات بسته شده است.