Take a fresh look at your lifestyle.

نقش پیچیده مدیران در توسعه کسب و کار

اگر کار مدیران را برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل بدانیم، در این صورت به کمترین تأثیر مدیران در کسب و کار ها توجه کرده ایم، درحالی که با توجه به فضای رقابتی که بین شرکت ها وجود دارد این وظایف امروزه بسیار پیچیده تر شده است، بنابراین مدیران نقش کلیدی در توسعه کسب و کار ها دارند.

برخی مهارت ها و ویژگی هایی که در قالب وظایف مدیران در کسب و کار های موفق شناسایی شده اند عبارتند از: تعیین اهداف استراتژیک برای تحقق اهداف، ایجاد یکپارچگی و همسویی بین واحدهای مختلف سازمان، توجه بر انجام فعالیت های عملیاتی بر اساس استراتژی ها، مدیریت هزینه و زمان و به روزآوری اطلاعات به منظور بهبود مستمر کلیه فعالیت ها.

البته توجه داشته باشید که اصولاً ماهیت کسب و کارها و اندازه آنها باهم متفاوت است، به عنوان مثال از نظر اندازه سه نوع کسب و کار وجود دارد:

۱- کسب و کار کوچک: در این کسب و کارها معمولاً تعداد افراد شاغل کمتر از ۵۰ نفر هستند. کسب و کارهای خانگی، اینترنتی و خانوادگی در این رده قرار دارند.

۲- کسب و کار متوسط: تعداد افراد شاغل در این کسب و کار بین ۵۰ تا ۵۰۰ نفر است.

۳- کسب و کار بزرگ: در این نوع کسب و کار تعداد افراد شاغل بیشتر از ۵۰۰ نفر است.

طبیعتا نوع مدیریت در هر کدام از این کسب و کارها باهم تفاوت دارد ولی آنچه عامل موفقیت در این سه نوع می باشد، توانایی تحلیل موقعیت درونی و بیرونی است. هر اندازه مدیران این کسب و کارها بتوانند تحلیل های علمی تری داشته باشند قدرت و مزیت خود را بهبود می دهند. معمولاً تحلیل موقعیت درونی با قدرت مالی و مزیت رقابتی و موقعیت بیرونی باثبات محیط و قدرت کسب و کار ارزیابی می شود. این مدیران جهت کسب موفقیت در کسب و کار خود باید بتوانند به چند سوال کلیدی پاسخ دهند. کدام فعالیت ها، چگونه و چه وقت و با چه منابعی باید انجام شوند؟ طبیعتا ارائه پاسخ های مطلوب به این سوالات موجب تمایز و برتری کسب و کار می شود.

تاکنون اندیشمندان و محققان بسیاری در حوزه مدیریت پژوهش و تحقیق کرده اند و تعاریف متعددی از مدیریت را مطرح کردند. برخی اندیشمندان مانند لوترگیولیک بر برنامه ریزی، سازماندهی، تعیین کارکنان، هدایت امور، ارتباطات، گزارش گیری و بودجه بندی تأکید داشتند و برخی مانند هنری فایول در سال ۱۹۱۶ اصول چهارده گانه مدیریت را مطرح کردند که هنوز بسیاری از سازمان های امروزی نتوانسته اند تمامی آنها را به کار گیرند.

یکی از اصول متفاوت و البته پیشرو مربوط به آقای پیتر دراکر باشد. او محورهای عمده مدیریت سنتی را زیر سوال برد و به جای آن اقتصاد مبتنی بر دانایی را مطرح کرد. وی معتقد بود اساس و پایه تفاوت میزان پیشرفت کشورها در میزان توجه یا غفلت کشورها به عامل انسانی و میزان دانایی آنان بستگی دارد. پیتر دراکر همه چیز را در حوزه مدیریت از نو تعریف کرده است. اصول مدیریت، مشتری گرایی، توانمندسازی، کارکنان سازمان، فرآیند ها، تغییر و…

به نظرم این نکته بسیار مهم است که وظیفه مدیران و رهبران سازمان، برنامه ریزی هوشمندانه به منظور تشخیص فرصت ها و برنامه ریزی برای بهره گیری از آن است که در این صورت باید به طور مستمر نسبت به تقویت پایگاه های دانش و توسعه توانمندی دانشگران سازمان برنامه ریزی کنند، در غیر  این صورت معلوم نیست چه آینده ای در انتظار مدیران، شرکت ها و حتی کشورها خواهد بود.

در مورد اینکه برای هر کسب و کاری اصولی تعریف شده باشد باید بگویم این طور نیست. به کار گیری دانش مدیریت برای بیشتر مدل های کسب و کار ایجاد مزیت می کند. البته در برخی کسب و کارها توجه روی برخی اصول مدیریت بیشتر و در برخی کمتر است که این موضوع با توجه به ماهیت آن کسب و کار است ولی در اصول اصلی و پایه مدیریت در کسب و کارها تفاوت چندانی وجود ندارد.

لازم است این نکته را اضافه کنم که در یک مدل کسب و کار موفق توجه به چند عامل می تواند نقش مؤثری در پیشبرد اهداف داشته باشد که برخی از آنها عبارتند از تعیین جایگاه ارزش خدمت یا محصولی که ارائه می شود، تمرکز بر بخش بندی بازار، شناسایی رقبا، تعیین استراتژی رقابت، تعیین ساختار هزینه، سود و حاشیه و تعیین ساختار زنجیره ارزش.

عضو هیأت مدیره جمعیت توسعه علمی کشور

عضویت در خبرنامه

نظرات بسته شده است.